چرخدندهها
" عرض کردم به نظر شما همه چیز به هم ربط داره؟"آقای سین حیرتزده نگاهش کرد." منظورم اینه که الان من روزنامه خوندم، همین دیروز که من و شما سر کار و زندگیمون بودیم و مثل همیشه زندگی میکردیم، هزار جور...
View Articleسدی بر اقیانوس آرام
آگوستی پرسید: معلوم هست تمام روز کنار این پل چه می کنی؟سوزان گفت: کار دیگری برای انجام دادن ندارم.آگوستی کمی مکث گرد و بعد گفت: در واقع، شاید هم حق با تو باشد. اگر یک نفر پیدا می شد و پیشنهاد می کرد...
View Articleپاییز بهاریست که عاشق شدهاست
تلخ است که لبریز حقایق شدهاستزرد است که با درد موافق شدهاستعاشق نشدی وگرنه میفهمیدیپاییز بهاریست که عاشق شدهاست××× یک ... دو ... سه ... چار ... میشمردم تک تکبیتاب پی تو میدویدم با شکحالا که...
View Articleگلهای معرفت
شب که شد، به فرهنگ لاروس پدرم مراجعه کردم. پیدا بود که خیلی نگران سلامت ابراهیم آقا بودم، چون از فرهنگ لغات اصلا دل خوشی نداشتم. فرهنگ همیشه پکرم کرده!" صوفیگری، شاخهای از عرفان اسلامی است که در قرن...
View Articleکودکی
از روزی که باباش از جنگ برگشته با هم جنگیدهاند، جنگی که باباش توش هیچ شانس برندهشدن نداشته، چون که اصلا نمیتوانسته پیشبینی کند دشمناش چهقدر میتواند بیرحم و سرسخت باشد. این جنگ هفت سال در...
View Articleمرواریدهای پشیمانی
روزی در آپارتمان تنها بودم، قاب عکس پدرم را از دیوار برداشتم. انگار بایستی این قاب را از دیوار بر میداشتم و اتفاقی از دستم میافتاد. باید قاب میشکست تا همراه با آن دنیا و دو ستارهاش برایم بر خاک...
View Articleنامههای پدری به دخترش
پسران و دختران جوان و حتی بیشتر مردمان بالغ و بزرگسال هم اغلب درباره تاریخ به شکل غریب و خاصی فکر میکنند. آنان معمولا اسامی پادشاهان و دیگران و تاریخ جنگها و چیزهای شبیه اینها را میآموزند و به...
View Articleیک فنجان قهوه با همینگوی
همینگوی از اولین نویسندگانی بود که اثرات روانشناختی غیرانسانی جنگ را شرح داد. با این وجود جنگ چیزی بیش از آشنایی صرف او با وحشیگری بود. در مجموعهی داستانی که در 1942 برای چاپ آماده کرد، " مردان در...
View Articleخانه شن و مه
روی نیمکتی مینشینم و به رفت و آمد مردم نگاه میکنم. بسیاری از توریستها شلوارهای کوتاه، صندل و بلوزهای بدون آستین پوشیدهاند که پوست تنشان را نشان میدهد. بسیاری از آنها خریدشان را متوقف میکنند و از...
View Articleخواهران برونته
در طول سال 1845 برونتههای جوان، همه تا اندازهای شکست خورده و ناکام، در خانه و فضای فلاکتبار خانگی در کنار هم میزیستند.در این هنگام اتفاقی افتاد که ظاهرا بسیار کماهمیت بود اما مسیر زندگیشان را...
View Articleمامان و معنای زندگی
ادامه داد: " پس مرتبا خودش را تکرار میکند؟ ناله میزند؟ درخواستهای غیرممکن از تو دارد؟ ازت انتقاد میکند و مثل یک بیمار خوب و حقشناس رفتار نمیکند؟ خدای من، جوان، تو فقط چهار ماه است که داری او...
View Articleدو مرد از بروکسل
او مرا میبوسید، من هم به نوبهی خودم با او حرف زدم، جوری با او حرف زدم که هرگز با هیچکس دیگری در اردوگاه حرف نزده بودم.به او چه گفتم؟ از او تشکر میکردم که مرا خنداند، آن چه سالها میشد برایم پیش...
View Articleمرد ِ بالشی
کاتوریان: بذار یه دقیقه فکر کنم. بذار یه دقیقه فکر کنم ...مایکل: تو فکر کردن رو دوست داری، مگه نه؟کاتوریان: چرا ما این قدر احمق شدیم؟ چرا ما هر چی اونا بهمون می گن باور می کنیم؟مایکل: چرا؟کاتوریان:...
View Articleمرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است
چرا به روزنامهها گفتم که دوستت دارمچرا گفتمچرا فکر نکردمهر بار که نامت را میبرنددیواری در دلم فرو میریزدباد در شاخهها میپیچدو به رویا آسیب میزند. ××× چگونه است که تنهاییقرص ماه رابزرگتر...
View Articleاَبَر ابله
دیروز فهرستی از چیزهایی که دارم و چیزهایی که ندارم تهیه کردم.اینها چیزهایی است که دارم:- یک دوچرخه خوب- یک دوست خوب- یک دوست بد- یک برادر- پدر و مادر- پدربزرگ و مادربزرگ- وام دانشجویی زیاد- مدرک...
View Articleپسر طلا، دختر زمرد
وقتی پنج ساله بودم، فروشندهای دوره گرد، روز یکشنبه با سبد بامبوی پر از جوجه پیش همسایهمان آمد. من دنبال پدرم برای خرید جیره مواد غذایی هفتگیمان میرفتم و هنگامی که فروشنده، جوجهای کف دستم گذاشت،...
View Articleیک شیوه برای رماننویسی
میشود چندین سوال مشخص دربارهی شخصیت طرح کنیم و به یکیک آنها جواب بدهیم. به گمانم مهمترین سوال دربارهی هر شخصیتی این است: او چه میخواهد؟آیا شخصیت میخواهد زندگیاش عوض شود و از تکراری بودن ِ...
View Articleتنفس صبح
پاکنویس صبح خورشید آمددفتر مشق شبم را خط زدپاککن بیهوده استاگر این خطها را پاک کنمجای آنها پیداستای که خط خوردگی دفتر مشقم از توست!تو بگو!من کجا حق دارممشقهایم راروی کاغذهای باطله با خود...
View Articleمثل آب برای شکلات
" همینطور که میبینی هر یک از ما داخل بدنمان عناصری داریم که نیازمند تولید فسفرند. بگذار چیزی را به تو بگویم که تا به حال به هیچکس نگفتهام. مادربزرگم نظریه بسیار جالبی داشت. میگفت هر یک از ما با...
View Articleاولیس از بغداد
اسم من سعد سعد است، که معنیاش در زبان عربی میشود امید امید و در زبان انگلیسی میشود غمگین غمگین؛ در تمامی طول هفتهها، گاهی از ساعتی به ساعت بعد، در انفجار آن ساعت دوم میبینم که، واقعیت وجودی من به...
View Article