چرا به روزنامهها گفتم که دوستت دارم
چرا گفتم
چرا فکر نکردم
هر بار که نامت را میبرند
دیواری در دلم فرو میریزد
باد در شاخهها میپیچد
و به رویا آسیب میزند.
×××
چگونه است که تنهایی
قرص ماه را
بزرگتر میکند.
تنهایی
تنهایی
این را بلندترین شاخه خوب میفهمد.
×××
با یک دست تو را لمس میکنم.
و با دست دیگرم
به تو میاندیشم.
عزیزم
در پی تو
دستم آنقدر بزرگ میشود
که از مرز میگذرد.
×××
عشق با سر مدارا میکند
و دل را
از پا در میآورد.
دلم
پرتقال خونی وسط میدان جنگ
گردوی نارسی که دست را سیاه میکند
شاخهای که پرندگان را رنج میدهد
دلم
باران دیوانه در پناه دو کوه.
×××
وقتی که نیستی
در به در به دنبال سرم میگردم
میگردم
ناهموار
ناهموار
چون راهی که به میخانه ختم میشود.
×××
عنوان: مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است
شاعر: غلامرضا بروسان
ناشر: انتشارات فرهنگ تارا
سال نشر: چاپ اول 1387- چاپ سوم 1391
شمارگان: 1100 نسخه
شماره صفحه: 84 ص.
موضوع: شعر فارسی- قرن 14
قیمت: 35000 ریال