کاتوریان: بذار یه دقیقه فکر کنم. بذار یه دقیقه فکر کنم ...
مایکل: تو فکر کردن رو دوست داری، مگه نه؟
کاتوریان: چرا ما این قدر احمق شدیم؟ چرا ما هر چی اونا بهمون می گن باور می کنیم؟
مایکل: چرا؟
کاتوریان: این دقیقا مث ِ قصه گوییه.
مایکل: می دونم.
کاتوریان: یه مردی وارداتاق می شه، می گه، مادرت مرده، آره؟
مایکل:من می دونم مادرم مرده.
کاتوریان: نه، می دونم، اما تو داستان. یه مردی وارد اتاق می شه، به یه مرد دیگه می گه، مادرت مرده. ما چی می دونیم؟ ما می دونیم مادر مرد دوم مرده؟
مایکل: آره.
کاتوریان: نه، نمی دونیم.
مایکل: نه، نمی دونیم.
کاتوریان: تموم چیزی که ما می دونیم اینه که یه مردی وارد اتاقی شده و به یه مرد دیگه گفته، مادرت مرده. این تموم چیزیه که می دونیم. اولین قانون قصه گویی.تموم چیزایی رو که تو روزنامه ها نوشتن باور نکن.
مایکل: من روزنامه نمی خونم.
کاتوریان: خوبه. همیشه یه پله از بقیه جلو می افتی.
مایکل: فکر کنم مطمئن ام راجع به چیزایی که می گی هیچ چی نمی فهمم، کاتوریان. ولی خیلی بامزه ای.
( صفحه 57)
عنوان: مرد بالشی
نویسنده: مارتین مک دونا
مترجم: زهرا جواهری
ناشر: افراز
سال نشر: چاپ اول 1392
شمارگان: 1100نسخه
شماره صفحه: 160 ص.
قیمت: 78000 ریال
موضوع: نمایشنامه ی انگلیسی- قرن 20 م.