" همینطور که میبینی هر یک از ما داخل بدنمان عناصری داریم که نیازمند تولید فسفرند. بگذار چیزی را به تو بگویم که تا به حال به هیچکس نگفتهام. مادربزرگم نظریه بسیار جالبی داشت. میگفت هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد میشویم اما خودمان قادر نیستیم کبریتها را روشن کنیم؛ همان طور که دیدی برای اینکار محتاج اکسیژن و شمع هستیم. در اینمورد، به عنوان مثال اکسیژن از نفس کسی میآید که دوستش داریم؛ شمع میتواند هر نوع موسیقی، نوازش، کلام یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریتها را مشتعل کند. برای لحظهای از فشار احساسات گیج میشویم و گرمای مطبوعی وجودمان را دربر میگیرد که با مرور زمان فروکش میکند، تا انفجار تازهای جایگزین شود. هر آدمی باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعلهور نگه میدارد و از آنجا که یکی از عوامل آتشزا همان سوختی است که به وجودمان میرسد، انفجار تنها هنگامی ایجاد میشود که سوخت موجود باشد. خلاصه کلام، آن آتش غذای روح است. اگر کسی به موقع درنیابد که چه چیزی آتش درون را شعلهور میکند، قوطی کبریت وجودش نم برمیدارد و هیچیک از چوبکبریتهایش هیچوقت روشن نمیشود.
اگر چنین شود، روح از جسم میگریزد و در میان تیرهترین سیاهیها سرگردان میشود. بیهوده میکوشد برای سیر کردن خود غذایی بیابد، غافل از اینکه تنها، جسمی که سرد و بیدفاع برجاگذاشته قادر بوده غذا تهیه کند. همین و بس."
عنوان: مثل آب برای شکلات
نویسنده: لورا اسکوئیول
مترجم: مریم بیات
ناشر: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
سال نشر: چاپ هشتم 1389
شمارگان: 1000 جلد
شماره صفحه: 240 ص.
موضوع: داستانهای اسپانیایی- قرن 20 م.
قیمت: 70000 ریال