بهاریه
خیره از پنجره به کوچه که آواز کودکان را شنیدیم. بیداری کامل شد. مادرم پیرهن را میدوخت برای سال نو برای من. از آواز کودکان پیرهن ناتمام را به تن کردم به کوچه دویدم.از میان شاخهی درختان دیدیم که...
View Articleجشنهای باستانی ایران
در آیین زردشت، اهورامزدا جهان را در طول یک سال منتها در شش نوبت آفریدهاست:اول آسمان را - بعد آب را - بعد زمین را - بعد گیاهان را - بعد جانوران را، و در آخر همه در سیصد و شصت و پنجمین روز سال یعنی در...
View Articleیه روز یه عاشقی بود
عزیز تمام غزلهای من در اشک و شب و ساز گل میکنیدر این آینه باز گل میکنی دلم را به دست جنون دادهامدوباره به یاد تو افتادهام چه آرام از من گذر میکنیجهان مرا تازهتر میکنی خیال قشنگ تو تابان شدهشب...
View Articleچه
چقدر جنگ است وقتی زمین نگاه میکند برای چهشیپور پخش میشود مثل خاکستری که از جنگهای قدیمبر کاخهای ویران باشکوهو از (جنگ است) میماندشبیه همهاز لولههای نفت بلند میشود گیسوشاز ترعههای فروپاشیدهاز...
View Articleازدواج ِ شاعر
ابولقلقه: از اونجایی که خیلی محترمانه مشکلتونو مطرح کردین، اون خشم ِ درونم رفت و جاشو مرحمت گرفت. ( به اهل محل) اهل محل، من کمکم دارم یه حقیقتایی رو توی این قضیه میبینم، چون چیزی یادم اومد.اهل محل:...
View Articleاین یک کتاب مقدس نیست!
خنده از روی لبهایش محو و صورتش سرد شد. نیاز نبود چیزی بگوید. نیاز نبود حدسی بزنم. شکام بدل به یقین شد. انگار آرام شدم. همان آرامشی که بعد از دیدن نتیجهی هر امتحانی آدم را فرا میگیرد. مهم نیست...
View Articleو پاسخی پژواکسان از کوهها آمد
وقتی دختر کوچکی بودم، من و پدرم یک رسم و رسوم شبانهی خاص داشتیم. بعد از اینکه من بیستویکی بسماللهام را میگفتم و او من را توی جایم میگذاشت، کنارم مینشست و با انگشت شست و سبابهاش خوابهای بد...
View Articleماه هفت شب
به آسمان شک کن به بلندایشبه زمین شک کن به سرسختیاشبه گرمای خورشیدبه حضور خودت، به منبه حضور خدا شک کنبه حقیقت و رویا شک کناما فقط به عشق ایمان بیاور.***میگن بدن هفتلایه داره.جسم، عقل، ذهن، قلب،...
View Articleحالم قرن ِ چندم تو است؟
سالیتر بازی میکنم. بازی یکنفرهای که وقتی اجازهی هیچ حرکتی نداشته باشی، میبازی. توی کامپیوتر دستیام بازیهای زیادی هست، اما بیشتر سالیتر بازی میکنم. پاقی اوقات توی نت میروم و تختهنرد میزنم....
View Articleمن یک درختم
من یک درختم، سخت تنهایم، باران که میبارد، میگریم بهخاطر رضای خدا به آنچه که شرح میدهم گوش کنید: قهوهتان را نوش جان کنید تا خوابتان بپرد و چشمانتان باز شود و هوشمندانه نگاه کنید تا بگویم که چرا...
View Articleکرولاین
کرولاین گفت: " اووم ... داره بارون میاد."پدرش گفت: " آره، به شدت."کرولاین گفت: " نه، این جوریام نیست. میشه برم بیرون؟"- مامانت بهت چی گفت؟- گفت تو توی این هوا بیرون نمیری، کرولاین جونز!- پس روشنه.-...
View Articleیک جنگل مداد حرف داشتم اگر ...
فراموش کردن توتوهم سرباز خستهستکه خیال میکندچون جای زخمی روی تنش نیستسالم به خانه بازگشتهاست...میگذارد حق تقدم با دیگران باشدزنی که برای رفتن به خانهشتابی ندارد...میشود تنهایی بچگی کردتنهایی بزرگ...
View Articleعطش مبارزه
" طبیعی است هر کسی تردیدها و دودلیهای خودش را داشته باشد. شما اهل منطقهی زغال سنگ هستید. اما من گفتم، و این نهایت زیرکی و زرنگیام بود، گفتم، " خوب، اگر به زغال هم فشار کافی وارد کنید به مروارید...
View Articleپنتهاوس
اول از همه، همان تابلو را میسوزانم. بعد آن یکی را، آنهم فقط به خاطر گل روی تو، که باور کنی زن ایلیاتی رقیب تو نمیشود حتا اگر چشمهایش سرد باشد. حتا وقتی روبندش را کنار میزند و کنارت مینشیند و...
View Articleبا چشمان شرمگین
در پانزدهسالگی، آدم به زندگی فکر نمیکند. بیشتر دوست دارد بناهایی از حریر و ابریشم بسازد و بعد همهچیز را بسوزاند و روز بعد دوباره از نو شروع کند.چهرهی عشق باید بر من سایه میانداخت و مرا از این شهر...
View Articleدر ماهی میمیریم
من هرگز متولد نمیشوم. چون قبل از این که مردی که میشد بعدها پدر صدایش کنم با زنی حرف بزند که میشد مادرم باشد، زن میرود و بعدها هرگز پدرم پیدایش نمیکند. شاید هم هرگز دنبالش نمیرود. من چیزی...
View Articleمتولد ماه جغد
خیلی با نمک بود، هم بانمک هم بافهم، همون روز اول آوردمش خونه، بهش گفتم اسمت چیه، گفت آرزو، گفتم متولد چه ماهی هستی، میخواستم سر از کاراش دربیارم، از رو این کتاب طالعبینی هندی، دیدین که؟ گفت ماه جغد،...
View Articleاز میان صنوبرهای سیاه
امروز طولانیترین روز سال است. همان روزی که دنبالش بودم. چند روز آینده را به همراه خانواده و دوستانم در کلبهی قدیمی شکاری پدرم در خلیج میگذرانیم.مدتی طول نمیکشد که گرمای آفتاب باعث میشود احساس...
View Articleدرخت
خودم را در آینهی قدی نگاه میکنم. کمابیش چاق شدهام. بیصدا راه میروم و با ساعت کار میکنم، با دقیقهها و ثانیههایش، میدانم در هر دقیقه و یا ثانیهاش کجا باید باشم، سر ایستگاه اتوبوس و یا در اداره...
View Articleمرد است و احساسش
شاید درست نباشد خوابهایم را برایتان تعریف کنم. خوابهای من قدیمیاند و از مدافتاده. خوابهایی که بیشتر مناسب یک پسربچهاند تا مردی بزرگسال. خوابهایی همزمان مفصل و دقیق، آسوده و پررنگ، مثل...
View Article