هنر کاغذ و تا - اوریگامی
عنوان کتاب: هنر کاغذ و تا - اوریگامینویسنده: نیک رابینسونمترجم: مهرک ایرانلوناشر: آوند دانشصفحه: 264 ص.شمارگان: 2000 نسخهسال نشر: چاپ دوم، 1391قیمت: 115000 ریالموضوع: اوریگامی
View Articleسوپ
نانسی مقالهای با عنوان " مثبت بودن مسری" خواند. مقاله میگفت که آنفولانزا تنها بیماریای نیست که شما در محل کارتان میگیرید. ممکن است که به خلق و خوی بد و رفتار منفی شخص دیگری مبتلا شوید. آخرین...
View Articleهنرمندی از جهان ِ شناور
" چشمهایت در واقع خیلی با باز شدن فاصله دارند. اونو، اگر واقعا اعتقاد داری یک خیریهی کوچک و از سر خوشقلبی میتواند به فقرای کشورمان کمک کند. واقعیت این است که ژاپن به سوی بحران پیش میرود. ما در دست...
View Articleهنر زیستن
خدایا، سپاسگزارم که دیروز را به من دادی، کمکم کن تا امروز را نیز آغاز کنم.از آنجا که ما همگی بندگان خداوندیم، اهانت به یک همنوع، همانا اهانت به پروردگار است.به خاطر سرنوشتات، انسان خوبی باش، بد نکن،...
View Articleورای زنی که شاید دوستم داشته باش
بیقرارم و هیچ کوچهای نیستساده باشم وتوی رگهایم هی دنبالت بگردم تا گم شومگور شوم و تو هرگز به قرار من نرسیجنون سن گریبانم را بگیرد وفقط پیراهن تو پابندم کند به خانهای کهناگزیر مثل تو چهارخانه استو...
View Articleبرای تمام خاطرات سپاسگزارم
لیندا عینک آفتابیاش را پایین میآورد و میگوید: جویس؟ خودتی؟نیشم را تا بناگوش برایشان باز میکنم و دستم را به داخل جیبم میبرم تا دسته کلید را بیرون بیاورم. دیگر کلیدهای خودرو و کفشدوزک دکوری را که...
View Articleچراغها را من خاموش میکنم
تا اولین دلمه را پیچیدم و گذاشتم توی دیگ، دو وَر ِ ذهنم کشمکش را شروع کردند." خیلی احمقی."" چرا؟ کجای این که دو نفر علاقههای مشترک داشته باشند اشکال دارد؟"" هیچ اشکالی ندارد، ولی ... "" حالا چون یکی...
View Articleجنونِ دونفره
سویی هیچ حدسی نزدهبود. چارلز که گفت: " ببین، باید یه چیزی رو بهت بگم. من و اودری عاشق هم شدهیم."، دچار یک شوک روحی هولناک و آزاردهنده شد. یک لحظه متوجه نشد اودری کیست. چارلز که فکر میکرد او درست...
View Articleنوهی آقای لین
آقای بارک که میبیند آقای لین به دَرِ پارک خیرهشده است با انگشت به آن اشاره میکند:" آنجا دنیای دیگریست. آدم بزرگترها نیستند، آنها میخندند و میدوند. کاش خندههاشان را روی اسبهای چوبی چرخ و...
View Articleاصول کاربردی 12 قدم
قدم اول: ما اعتراف کردیم که در برابر اعتیادمان عاجز هستیم، که زندگی ما غیرقابل اداره شده است.قدم دوم: ما به این باور رسیدیم که نیرویی برتر میتواند سلامت عقل را به ما بازگرداند.قدم سوم: ما تصمیم گرفتیم...
View Articleبگو آآآ: روایت یک شغل
روز اولی که مشغول کار شدم به دوستی گفتم نکند کتاب اشتباهی بدهم دست مردم؟ خندید که کتاب اشتباهی دیگر چه جور کتابی است؟ مگر توی داروخانه کار میکنی؟بعدها چندبار جوری شد که احساس کردم توی داروخانه کار...
View Articleمانند زن رفتار کن، مانند مرد فکر کن
دنیای بدون زن میتواند شبیه چیزی مانند این باشد:مردان صورتشان را نه میشویند و نه اصلاح میکنند.مردان کار نمیکنند.کشوی کمد ما فقط حاوی چیزهای سادهای مثل تیشرت، عرقگیر، جوراب و شاید هم یک کفش کتانی...
View Articleروزی که هزار بار عاشق شدم
اردوان هیچوقت ازدواج نکرد، هیچوقت عاشق نشد و حرفی از عشق و عاشقی نزد. عشقش نقاشی بود. از او خوشم میآمد بخاطر این که هر جور دلش میخواست زندگی میکرد. در جلد واقعی خودش کاملا خوشبخت بود. در حالی که من...
View Articleکافه ی پری دریایی
جدا از هم زندگی میکردیم، اما هنوز حکم طلاقمان نیامده بود. آپارتمان یک خوابهی کوچکی را در محلهی جرمنتان منهتن اجاره کرده بودم و سهمم را از اسبابها برده بودم آن جا. همان شب تلفنی ماجرا را به تام...
View Articleپرنسس پابرهنه
" پس چمدونات کجاست؟"" چرا میخوای من چمدون داشته باشم؟"" برای این که از سفر میآی؟"" من که دیگه اینجا زندگی نمیکنم."" ببخشید؟"" مدتهاست که من دیگه اینجا زندگی نمیکنم. یادت رفته؟"چرا مرد اینقدر...
View Articleزنان نگران
نگرانی اغلب ناشی از اندیشه های کلامی است، ناشی از حرف هایی است که با خود می زنید. همه در ذهنشان با خود صحبت می کنند، اما از این موضوع اطلاعی ندارند. وقتی اندیشیدن ناخودآگاه و خود به خودی باشد، افکارتان...
View Articleاول میخواستم یک گُل به تو هدیه بدهم
اول میخواستم یک گُل به تو هدیه بدهم.اما حس کردم هدیه چندان خوبی نیست. شاید کتاب بهتر باشد؟اما کدام کتاب؟بعضیهایشان خیلی سرگرمکننده بودند،اما بی محتوا.بعضی دیگر پُر و سنگین....باید میگشتم یک هدیه تک...
View Articleدرخت بید کور و دختر خفته
" بگو ببینم خودت به خونآشاما اعتقاد داری؟"- آره دارم.- چرا؟- چرا؟ خُب دارم دیگه.- یعنی میتونی وجودشونو ثابت کنی؟- هیچ ارتباطی بین اعتقاد و دلیل و مدرک وجود نداره.گفتم: " شاید حق با تو باشه"رانندهی...
View Articleسوزان سانتاگ در جدال با مرگ
ای کاش مادرم آنقدر امیدوار نبود. اما این حرف یعنی طلب ناممکن. مادرم در طول زندگیاش از انجام هر کاری عاجز بود جز امید، امید در مواقع اضطراری و در صورت لزوم علیه همه احتمالات. نمیخواهم بگویم که او آدم...
View Articleتغییر مسیر بادها قدغن است
یک روز صبح آقای خوش نیت از خواب بیدار شد و دید چهره ندارد. همینکه جلو آینه ایستاد، نزدیک بود شاخ درآورد، فکر کرد:" کاش شاخ درمیآوردم، تا این که به این روز میافتادم."صورتش صاف بود مثل کف دست. خبری...
View Article