ای کاش مادرم آنقدر امیدوار نبود. اما این حرف یعنی طلب ناممکن. مادرم در طول زندگیاش از انجام هر کاری عاجز بود جز امید، امید در مواقع اضطراری و در صورت لزوم علیه همه احتمالات. نمیخواهم بگویم که او آدم شادی بود. درست برعکس، او تقریبا همیشه با افسردگی در نبرد تن به تن بود. میتوانستی این نبرد را بلافاصله پس از آنکه از خواب بیدار میشد با وضوح ببینی. وقتی میکوشید تا افسردگی را از خود دور کند. حرف میزد، دربارهی همه چیز، و با سرعتی باورنکردنی، انگار میخواست با رگباری از کلمات روحیهی خود را درهم کوبد. و با وجود این، گرچه پرتناقض مینماید، حتی شیوههایی که ناامیدیاش را به واسطهی آنها تحلیل میکرد زیرمجموعهای از امید به نظر میرسید. من فقط زمانی که نخستین صفحهی دفتر خاطراتش را دیدم کاملا آن را درک کردم، این بخش از دفتر خاطراتش را درست پس از عمل جراحی سرطان سینه نوشته بود، " ناامیدی تو را میرهاند." در ابتدا تصور کردم به تلخی مزاح میکند اما دوباره که خواندم فهمیدم کاملا جدی است. مینوشت: " نمیتوانم بنویسم چون به خودم اجازه نمیدهم یاسی که احساسش میکنم طنین بیندازد. اراده همواره حاکم است. دوری جستن از نومیدی جلو نیروهایم سد می بندد."
عنوان: سوزان سانتاگ در جدال با مرگ
نویسنده: دیوید ریف
مترجم: فرزانه قوجلو
ناشر: نگاه
سال نشر: چاپ اول، 1391
شمارگان: 1000 نسخه
صفحه: 149 ص.
موضوع: سانتاگ، سوزان، 1933-2004م./ نویسندگان آمریکایی- قرن 20 م.- سرگذشتنامه/ سرطان- بیماران- سرگذشتنامه
قیمت: 65000 ریال