جدا از هم زندگی میکردیم، اما هنوز حکم طلاقمان نیامده بود. آپارتمان یک خوابهی کوچکی را در محلهی جرمنتان منهتن اجاره کرده بودم و سهمم را از اسبابها برده بودم آن جا.
همان شب تلفنی ماجرا را به تام گفتم.
- دلیلی ندارد بفهمد دارم طلاق میگیرم.
- میخواهی چهکار کنم؟
- نمیشود چند روزی نقش زن و شوهرهای خیلی خوشبخت را بازی کنیم؟
- زیر یک سقف؟
- اگر برای تو اوکی باشد.
- و روی یک تخت؟
- تام، فقط برای چند روز است!
- دقیقا چند روز؟
- نمیدانم، شاید هم شد یک هفته یا بیشتر تا ایمیگریشن چهقدر بهش ویزا بدهد.
- اوکی. دربارهاش فکر میکنم.
...
- فکر میکنم بازیچه شدهایم و تو خیلی خوب میدانی که من دوست ندارم بازی بخورم، آن هم در یک بازی بیبرنده.
- معلوم است داری چی میگویی؟ کدام بازنده؟ حرفت را واضح بگو.
- پدرت میداند تو و من با هم نیستیم، دقیقا. شاید هنوز امیدهایی دارد. برای همین با ما بازی میکند. هم خودش نقش بازی میکند و هم ما را مجبور کرده نقش بازی کنیم.
- یعنی آمده دوباره جفت و جورمان کند؟
- از کجا که نه؟
- از کجا که آره؟
عنوان: کافهی پری دریایی
نویسنده: میترا الیاتی
ناشر: چشمه
سال نشر: چاپ اول، 1387- چاپ سوم، 1388
صفحه: 84 ص.
شمارگان: 2000 نسخه
قیمت نسخه سال 1388: 20000 ریال
موضوع: داستانهای کوتاه فارسی- قرن 14
مندرجات: رفاقت/ نرد/ بابابر/ آسمان خیس/ زیرباران/ نامه به یک دوست قدیمی/ خاطره سهشنبهی برفی/ کافهی پری دریایی