از من تنها تو مانده ای
حکایتِ بارانِ بی امان استاین گونه که مندوستت میدارم ... شوریده وار و پریشان باریدنبر خزه ها و خیزابهابه بیراهه و راهها تاختنبیتاب ٬ بیقراردریایی جستنو به سنگچین باغ بسته دری سر نهادنو تو را به...
View Articleکلاغ
نمیدانم چند قرن باید بگذرد تا چشمهای قهوهایات را با نگاه سرد و موهای موجدار روشن روی گردن بلندت، فراموش کنم؟ هنوز هم هیچچیز صورتت را فراموش نکردهام. نمیدانم تو نخواستهای فراموشت کنم یا همهچیز...
View Articleده فرزند هرگز نداشتهی خانم مینگ
کارگاه عروسک نوزاد که خانم مینگ در آن جا مشغول بوده، مرا تحت تاثیر قرار داد. صندوق های بزرگ میله ای اعضای صورتی رنگ بدن را حمل می کردند، یکسان و طبقه بندی شده: صندوق سرها، صندوق بالاتنه ها، صندوق...
View Articleکتابها رو آخر پاییز میشمرن!!!
مسابقه معرفی کتاب با موضوع پاییز، شب یلدا و زمستان!برای اطلاعات بیشتر به وبلاگهای زیر مراجعه بفرمایید:http://arezoo4.blogfa.com/page/mosabegheketabhttp://leyleywithlili.persianblog.ir/post/91/
View Articleچیزی در همین حدود
دوباره پیدایش شده. نپرسیدهام کجا بوده، او هم نمیگوید.باران میبارید و من که عادت ندارم چتر در دست بگیرم، یقهی کاپشنم را بالا زده بودم و تند میرفتم." سلام!"برگشتم. ایستاده بود بالابلند، اما نه با...
View Articleاندوه تنهایی
پشت شیشه برف می باردپشت شیشه برف می بارددر سکوت سینه ام دستیدانه اندوه می کارد مو سپید آخر شدی ای برفتا سرانجامم چنین دیدیدر دلم بارید ... ای افسوسبر سر گورم نباریدی چون نهالی سست می لرزدروحم از سرمای...
View Articleابیانه یا هر جای دیگه
- امشب خیلی ایمیل داشتی؟- چطور؟- هیچی. آخه کارت خیلی طول کشید.- نه. یه چند تا ایمیل تبلیغاتی اومده بود که داشتم پاکشون میکردم.- پس از کسی، چیزی نرسیده بود؟ ... گفتم شاید از اون دوستت خبری شده باشه.-...
View Articleاصلا دوست ندارم یکی خیال کنه من وجود دارم
- یه چیزی بهم میگی؟- چی؟- هر چی. میخوام یه چیزی بشنوم.- پاشو برو لباستو بپوش.- منظورم این نیست.- تو گفتی هر چی.- یه چیزی میخوام بشنوم که ...- که آرومت کنه؟- نه، یه چیزی که ...- دلگرمت کنه؟- دلگرم...
View Articleآدامس با طعم اکالیپتوس
زن گفت: " چرا ماهی خریدی؟ من که گفتم دوست ندارم ماهیهای توی تنگ رو تماشا کنم."مرد گفت: " برو سفرهی هفتسین بچین. آب تنگ رو هم عوض کن. ماهیها یه کم کسلن."زن گفت: " چرا ماهی خریدی؟"مرد گفت: " گیر...
View Articleعاشقانه هایی برای سیلویا پلات (نامه های میلاد)
بهار بودچگونه آغاز شده بودچه چیزی آشکار کرده استحواشی زندگی ما را؟کدام واقعه شگرفداس ماه را چنین زودبه کار انداختهتا خون هم را بریزیم؟چه کار کرده بودم!دور از دسترسدر خشم روح عاصی توشاید من چیزی را...
View Articleحالا یک کلاه آفتابی قرمز دارم
رسیدم آتشگاه. تنها روی صخره نشستم، زیر آفتاب، رخ به رخ آتشکده که میان آسمان آبی و کوه ها پناه گرفته بود. خواستم جای بچه ها را خالی کنم، اما نبود؛ جای هیچ کدامشان خالی نبود. خودم باید باشم، تنها؛ که...
View Articleشبانه ( یلدا مبارک)
شب، تار شب، بیدارشب، سرشار است.زیباتر شبی برای مردن.آسمان را بگو از الماس ستارگانش خنجری به من دهد.شب، سراسر شب، یک سرازحماسه دریای بهانه جوبیخواب مانده است.دریای خالی دریای بی نوا ...جنگل سالخورده به...
View Articleایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.....
واین منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرددر ابتدای درک هستی آلوده زمینو یاس ساده و غمناک آسمانو ناتوانی این دستان سیمانی زمان گذشتزمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت امروز روز اول دی ماه است من راز فصل ها را...
View Articleنامه ای به دخترم
به این نتیجه رسیده ام که بیشتر ِ مردم بزرگ نمی شوند. ما جای پارک خودمان را پیدا می کنیم و به کارت های اعتباری مان افتخار می کنیم. ازدواج می کنیم و جرات می کنیم بچه دار شویم و به آن بزرگ شدن می گوییم....
View Articleگریه های پنهان
مدتی بود که تمام حواس و افکارم متوجه شناسایی و درک خدا شده بود. نیرویی درونی مرا به سوی او می کشانید. افسردگی مثل جوهر سیاهی در تمام وجودم پخش شده بود. صبح ها با آن همه کار و مسئولیت میل به برخاستن در...
View Articleبرگی در سایه
درختگل هایش ریختمیوه اش رسیدآن هم افتادبرگ هایش نیزبعد از آنجوانه زدشکوفه داداز خود می پرسمچند بار دیگردرخت باید این کار را تکرار کندتا بیاساید(کانه کو میسوزو)***درخت بار سفر می بنددعزم سفر داردسفری...
View Articleکریسمس مبارک ماریا
دلم برایش تنگ شده، این که رویش بشینم و فراموش کنم خودم چه م شده. توی حیاط بیمارستان بود. بعضی وقت ها بهش فکر می کنم: " یعنی هنوز هم اونجاست؟" به خاطر برف و بارانی که خورده بود رنگ بعضی قسمت هایش طبله...
View Articleپنجاه و سه ترانه عاشقانه
از من مپرس چرا دوستت دارمتو هم چون شعریکه هر چه دروغ می گویی،زیباتر می شوی. از من مپرس از چه تو را می پرستمبتی از سنگیسرد چون بلوربطالت روزی تابستانی بر دریا. از من مپرس از تو چرا ناگزیرم...
View Articleعطر نسکافه
" میدانید خانم، اینجا جای همیشگی ماست."" جای شما؟"" بله خانم ... با یکی از دوستانم ... البته نه با دوستان قدیمی، چون دیگر هیچ کدامشان نیستند. یعنی خبری ازشان ندارم ... ما توی پارک، روی همین نیمکت با...
View Articleرانندگی در مستی
یه بچه وقتی که آجر تو دستاشه،یه آجر وقتی دست بچهیی باشه،یعنی که دنیا هنوز تاریکهیعنی که ختم ِ قصه نزدیکه ...یه زن وقتی که میفروشه نگاهش رُ،یه شاعر وقتی که میفروشه راهش رُ ...یعنی که دنیا هنوز...
View Article