یه بچه وقتی که آجر تو دستاشه،
یه آجر وقتی دست بچهیی باشه،
یعنی که دنیا هنوز تاریکه
یعنی که ختم ِ قصه نزدیکه ...
یه زن وقتی که میفروشه نگاهش رُ،
یه شاعر وقتی که میفروشه راهش رُ ...
یعنی که دنیا هنوز بیرحمه
یعنی فرصت ِ نو شدن کمه
میخوام چشامو ببندم، اما ساده نیست.
میخوام به فکرام بخندم، اما ساده نیست.
ساده نیست قبول ِ این که وقتی نمونده.
قبول ِ این که روزگار دستمو خونده ...
زمانی که تو بارونم کسی تَر نیست،
دمی که هیچ کی با هیچ کی برابر نیست،
یعنی شمارش رو به اتمامه
یعنی یه ترسی پشت ِ حرفامه
تو قرنی که دلا از جنس ِ فولاده،
تو دورانی که حرمت میشکنه ساده،
چهجوری باید امیدو نوشت؟
هر چی که دید و ندیدو نوشت؟
میخوای چشامو ببندم، اما ساده نیست.
میخوام به فکرام بخندم، اما ساده نیست.
ساده نیست قبولِ این که وقتی نمونده.
قبولِ این که روزگار دستمو خونده ...
عنوان کتاب: رانندگی در مستی ( مجموعه ترانه)
شاعر و ترانه سرا: یغما گلرویی
ناشر: نشر زخمه
محل نشر: آلمان
سال نشر: چاپ اول 2012
شمارگان: 2000 نسخه