Quantcast
Channel: امروز لی‌لی چی می‌خونه؟
Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

کلاغ

$
0
0

نمی‌دانم چند قرن باید بگذرد تا چشم‌های قهوه‌ای‌ات را با نگاه سرد و موهای موج‌دار روشن روی گردن بلندت، فراموش کنم؟ هنوز هم هیچ‌چیز صورتت را فراموش نکرده‌ام. نمی‌دانم تو نخواسته‌ای فراموشت کنم یا همه‌چیز ساخته‌ی ذهن من است؟

می‌گویی: می‌دانستم یک روزی می‌بینمت. یا بهتر است بگویم، منتظر بودم تا ... تا ببینمت.

خودت را می‌کشی تا این جمله را بگویی. نه؟ شاید هم عوض شده‌ای.

می‌‌گویی: هیچ چیز عوض نشده.

می‌گویم: مطمئن نباش.

اولین‌بار تو را روی یکی از آن پله‌ها دیدم.

نه. اولین‌بار در کتابخانه دیدی.

می‌خندی.

می‌گویی: نباید می‌رفتم. می‌دانم.

منتظر این اعتراف نبودم. تو عوض شده‌ای. می‌گویم:

شاید هم بهتر بود که من با تو می‌آمدم.

می‌گویی:

واقعاَ این‌طور فکر می‌کنی؟

می‌گویم:

واقعاَ همه‌ی این سال‌ها این‌طور فکر کرده‌ام.

(اردک‌های چاق و مدادهای عاشق)

×××

پشت پنجراه ایستادم. هوا گرفته و ابری بود. پشنگه‌های ریز باران همراه باد بهاری به جام شیشه می‌خورد و بوی تروتازه‌ای از درزهای باریک تو می‌ریخت. پرده‌ها را خوب باز کردم. گفتم:

من هوای بهار رو خیلی دوست دارم.

چیزی نگفت. مثل من آن‌سوی پنجره را تماشا می‌کرد. یک‌دفعه گفت:

اما از این‌جا که چیزی پیدا نیست ماه‌بانو.

دوباره به پنجره نگاه کردم.

چی پیدا نیست؟

گفت:

از این‌جا چیزی پیدا نیست. تو که عاشق بهاری به چی این پنجره دل خوش کردی؟

( بهشت کوچک)

عنوان کتاب: کلاغ

نویسنده: فرشته نوبخت

ناشر: چشمه

چاپ اول: 1390

شمارگان: 1500 نسخه

موضوع: داستان‌های کوتاه فارسی- قرن 14

قیمت: 42000 ریال


Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

Trending Articles