Quantcast
Channel: امروز لی‌لی چی می‌خونه؟
Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

چیزی در همین حدود

$
0
0

دوباره پیدایش شده. نپرسیده‌ام کجا بوده، او هم نمی‌گوید.

باران می‌بارید و من که عادت ندارم چتر در دست بگیرم، یقه‌ی کاپشنم را بالا زده بودم و تند می‌رفتم.

" سلام!"

برگشتم. ایستاده بود بالا‌بلند، اما نه با دست‌های گشوده. خواستم لبخند بزنم و نتوانستم.

" چه‌قدر ریشت بلند شده؟"

ایستادم و به نگاهش نگاه کردم.

" ناراحت شدی؟ "

دستش را گرفتم. خواست پس بکشد، گفتم: " یک لحظه ..." دستش را باز کردم، خودکارم را از جیبم درآوردم. شماره تلفن تازه‌ام را کف دستش نوشتم. وقتی می‌نوشتم دست چپم که زیر دستش بود می‌لرزید و باران انگار روی شماره‌ها می‌دوید.

" ننویس ... خواهش می‌کنم!" و خندید.

گفتم: " چرا؟"

دوباره خندید: " آخه اگه بنویسی بهت زنگ می‌زنم."

" خب؟"

" آخه من نباید بهت زنگ بزنم."

گفتم: " نزن!"

گفت: " پس اقلاَ شماره‌رو اشتباهی بنویس."

" خداحافظ!" و رفتم.

با صدایش برگشتم. ایستاده بود زیر باران: " پاکش می‌کنم. زنگ نمی‌زنم."

عنوان کتاب: چیزی در همین حدود

نویسنده: به‌روژ ئاکره‌ای

ناشر: چشمه

چاپ اول: 1386

شمارگان: 3000 نسخه

موضوع: داستان‌های کوتاه فارسی- قرن 14

قیمت: 15000 ریال


Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>