راهنمای دوست داشتنی بودن به روش آدری هپبورن
زندگی ام طبق قاعده و فرمول خاصی نیست. بخشی از آن غریزی است و احساسات معمول بخش دیگری از آن را تشکیل می دهد. منطق هم در زندگی ام وجود دارد، منطقی که مثل خیلی چیزهای دیگر خوب است. من در طول زندگی ام از...
View Articleاژدهاکُشان
نسترنه پایش را از باغستان بیرون نگذاشته بود که فکر کرد سه کوه آن طرف تر باران تمام بشود، رنگین کمان در می آید.چوب می زد لای چپر بین راه که نکند بز، سر به خوردن، همان جاها مانده باشد اما فکرش سه کوه آن...
View Articleکافه فراموشی
بعضی دوستان مدام از وظیفه سنگین ادبیات و نویسندگان در دنیای امروز می گویند. اما من معتقدم وضعیت جدیدی که با آن روبه رو هستیم وظیفه نویسنده را سنگین تر نکرده، بلکه فقط موقعیتش را پیچیده تر نموده است....
View Articleعاشقی با حال و هوای پشه های لهیده
بیست سال تمام به خودم گُل زدم و با هر کدام، از آن چیزی که در ابتدا از نوشتن می خواستم، دور شدم. حالا که فکرش را می کنم در این سال ها پینوکیویی بودم که به خر تبدیل شده بود و چون توی سیرک برایش دست می...
View Articleعشق در زمان وبا
اگر به موقع ملتفت شده بودند که حذر کردن از فجایع مهم زندگی زناشویی خیلی آسان تر از آزارهای کوچک زندگی روزانه است، ممکن بود زندگی برای هر دوی آن ها آسان تر شود ولی تنها چیزی که یاد گرفته بودند این بود...
View Articleداستایفسکی و آنا
وقتی در پاییز 1845 رمان منتشر شد او به برادرش نوشت:" راستش، برادر، هرگز فکر نمی کردم که شهرتم تا به این حد برسد. عزت و احترام مردم فوق العاده است و همگی کنجکاوی شدیدی در موردم دارند ... طوری به من...
View Articleباغ های کیوتو
تا جایی که یادم است بیشتر نوشته های روی دیوارها راجع به دروغ، خیانت، ترس، یا شناخت معرفت بود.گفتم: " این ها چی ان؟ "راندال از پشت سرم جواب داد: " واژه هایی که باید یاد گرفت."گفتم: " آها." این ابداً...
View Articleدکتر بازی
خاک ایران یکسر از دکتر پر استهر که دکتر نیست، نانش آجر است ملک ایران سرزمین دکتراناین قدر دکتر نباشد در جهان شهر دکتر، کوچه دکتر، باغ دک!کبک دکتر، فنچ دکتر، زاغ دک! عابران هر خیابان دکترنددانه های برف...
View Articleزندگی های خیلی خوب
به این نتیجه رسیده بودم که تنها کاری که می خواهم انجام دهم نوشتن رمان است. اما پدر و مادرم که هر دو در خانواده های فقیری بزرگ شده و هیچ کدام به دانشگاه نرفته بودند، می گفتند که نیروی تخیلی من یک پدیده...
View Articleزندگی های بسیار خوب
اگر ماشین زمان در اختیار داشتم و می توانستم به گذشته بازگردم، به خود بیست و یک ساله ام می گفتم که خوشبختی فردی انسان در این است که بداند زندگی فهرستی از دستاوردها و موفقیت ها نیست. مدارج و فهرست زندگی...
View Articleبه خاطر یک فنجان قهوه در لندن
بعضی آدم ها خیلی شلوغ و پر سر و صدا هستند. بخصوص وقتی از یک چیزی خوششون بیاد ... من دنیا رو با خنده زن ها عوض نمی کنم. وقتی زن ها می خندند ... وقتی مادرم می خندید ... احساس می کنم همه چی خوبه، همه چی...
View Articleسپاسگزاری از نهاد کتابخانه های عمومی کشور
با سپاس فراوان از جناب آقای علیرضا مختارپور - دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی کشور و جناب آقای هادی ناصری - مدیرکل روابط عمومی نهاد کتابخانه های عمومی کشور برای اینکه این وبلاگ را در جهت ترویج فرهنگ...
View Articleکارد زدن به گوجه فرنگی
هر سال در فصلش می خوام مرباهای مختلفی درست کنم. می خواهم ترشی هایی را که بلد هستم درست کنم. غذاهایی را که دارند از یاد می روند بپزم. تابستان سبزی های مختلف را در خانه خشک می کنم. میوه خشک می کنم. با...
View Articleراه هنرمند: بازیابی خلاقیت
والدین به ندرت به انگیزه های هنری فرزندان خویش چنین پاسخ می گویند که: " امتحانش کن تا ببینی چه پیش می آید." شاید آنجا که پشتیبانی و حمایت لازمتر باشد، هشدارها و اخطارهایی مبتنی بر احتیاط می دهند....
View Articleدختری در قطار
سرم را به شیشه قطار چسباندم. خانه ها را نگاه می کنم؛ مانند دنبال کردن صحنه های فیلم با دقت آن ها را ورانداز می کنم. به چیزهایی دقت دارم که دیگران دقت نمی کنند. فکر نمی کنم صاحبان این خانه ها هم از این...
View Articleسنجاقکی نشسته بر کف استخر
با خودش می گفت: " باید بروم، چرا زودتر بزرگ نمی شوم؟!"پسرک اسیر قفس نبود. اسیر خیالات و رویاهای خودش بود:- پشت بیابان ها چیست؟- مردم سرزمین های دیگر به چه می اندیشند و چگونه زندگی می کنند؟پدر مراقب...
View Articleپسر گم شده
مادر رهایم کرد، دستم را گرفت و مرا به طرف اتومبیلش برد. کنار استیشن واگن مادر توده ای لباس تازه و اسباب بازی به من داد. مبهوت شده بودم. وقتی مادر همان طور دست هایم را پر از چیزهای تازه می کرد دهانم...
View Articleآتش گردان
برگ ریز است و از زمین خوردن برگ ها را ره ِ گریزی نیستتاک می گفت: " پشت این پاییز نوبهاری و رستخیزی نیست" تاک می گفت: " سبز افتادند غوره های هنوز ناپختهچله می آید و تو خواهی دید بر بساط طرب مویزی نیست...
View Articleفرشته ای روی ایوان
خدای من، بعضی موقع ها فکر می کنم که قبلا چه طوری بودم - رویاهایی که داشتم، پیانو می زدم، روزی هفت ساعت تمرین می کردم، فکر می کردم که یک روزی یک پیانیست بزرگ می شوم. از خاله نل درس آواز می گرفتم چون حس...
View Articleشمشیر و جغرافیا
شمشیر و جغرافیا بادی وزید و دشت سترون درست شدطاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد شمشیر روی نقشه جغرافیا دویداین سان برای ما و تو میهن درست شد یعنی که از مصالح دیوار دیگرانیک خاکریز بین تو و من درست شد بین...
View Article