بیست سال تمام به خودم گُل زدم و با هر کدام، از آن چیزی که در ابتدا از نوشتن می خواستم، دور شدم. حالا که فکرش را می کنم در این سال ها پینوکیویی بودم که به خر تبدیل شده بود و چون توی سیرک برایش دست می زدند دیگر دوست نداشت آدم شود.
( صفحه 13)
این زن مرا یاد زن های زیادی می انداخت. این زیبایی اش. این حالتش. زن هایی که آن سال های دور باهاشان زندگی کرده بودم و شور و عشقم را صرفشان کرده بودم. زن های رمان های کلاسیک. زنی بود که می شد تمام زن های محبوب آن رمان ها را در هر سن و ظاهر متفاوتی که بودند، باهاش تصور کرد. هم ماریای صبور و غمخوار جنگ و صلح را می دیدم، هم ناستازیای زیبا و ناآرام ابله را. هم ناستانکای تنها و درمانده شب های روشن و هم سونیای دردمند و همراه جنایت و مکافات. هم کاترین لاغر و رنگ پریده ژرمینال را، هم رمدیوس زیبا و همیشه عریان صد سال تنهایی را.
( صفحه 20)
با خودم گفتم چقدر خوب است که سال های سال طول می کشد تا آدم به چنین درکی از زندگی برسد. چقدر خوب است که این دختربچه حالا حالاها وقت دارد تا رویا ببافد و خوش باشد.
( صفحه 28)
اصلاً آیا این همه افسانه و رویا معنی اش این نبود که آدم ها از همان هزاران سال قبل متوجه تنهاییشان شده اند و بعد با ساختن این افسانه ها خواسته اند زندگی را برای خودشان راحت تر کنند؟ ... یعنی چون الان زندگی ظاهراً راحت تر بود یا چه می دانم آن مشکلات گذشته ها را ندارد، آدم ها این قدر از افسانه و رویا فاصله گرفته اند؟ اما من فکر می کنم آدم ها الان خیلی تنها تر از قبل شده اند و بیش تر به این چیزها احتیاج دارند.
( صفحه 35)
عنوان:عاشقی با حال و هوای پشه های لهیده
نویسنده:حمید اباذری
ناشر:انتشارات هیلا ( ققنوس)
سال نشر:چاپ اول 1393
شمارگان: 770 نسخه
شماره صفحه: 120 ص.
موضوع:داستان های کوتاه فارسی-- قرن 14
قیمت: 60000 ریال
عنوان داستان ها:آنا/ تکیه ام سال هاست به کُنار است/ بزک یا خودآرایی؛ یا واژه بسته بودن چه حال و هوایی دارد؟ / حافظه اول؛ حافظه دوم/ سونات اُرس/ شطحیات عاشقانه مستعدترین مجرد قرن/ عاشقی با حال و هوای پشه های لهیده/ کودکانه