از سرشانههایم چیزی میجوشد و میریزد مگر دستهایم عاریه بودند که افتادند. غلت واغلتزن از لبه شانه خاکی که پیش رفتم ریگی میگی چیز خیلی ریزی زیر سینه راهم را بسته بود که با نفسی عمیق و فشار از درشتی انداختمش و ناگاه و بگاه کنده سروی شدم که سالهای سال ایستاده بود. کندگی چه نیکوست. چرخان و چمان و هر دم شتابناک میروم.
از غلت زدن که بازماندم در استتار چتر سبز درختهای بلند بودم و نفس تازه کردم. غزالکهایی که گاه میآیند، پرندهها، پروانهها، حشرهها و شبتابکها که شبها میپرند را میبینم. عمیق ِ عمیق به فکر کف دریا یا ژرفای آسمان افتادهام، هراشی به کندگیام کسی نمیتواند بزند و دیگر با کلمات مجروح نخواهم شد. سعی در شناخت و تفکیک منشا صداها دارم تا ترانهای پیدا کنم. پوست کلفت و پرپینه ام ریخته، کنده عریانم و به صداهایی که شنیدنش فقط با عریانی ممکن است پاسخ میدهم. با طبیعت و آنچه بر من میگذرد در صلح و صفایم. خود طبیعی در طبیعتم. آراستن، پیراستن چیست؟
شکل نابم. این چیزها را که گفتم و نوشتم از نویسندگی بهرهای در آن است. حتا اگر نشود چشمخانهام را تشخیص دهید. نور پیدایم میکند و از سوراخ و شکافهایی که بلد است تو میآید و موسیقی را از نقطهای تا نقطهای دیگر میکشاند. اشتباهی در کار نیست از موسیقی و هوا میشناسم کجا کجایم است، بیشکل مینمایم. آرزو و انتظاری ندارم. طبیعت پوش و پوستههایی بر من میریزد. دانستهام و ندانستهام. جعبه خالی ویولون پدرم. در لاک عشقم.
عنوان: بی نا، بی تا، بی جا
نویسنده: هرمز ریاحی
ناشر: نشر نی
سال نشر: چاپ اول، 1389
صفحه: 152 ص.
شمارگان: 1100 نسخه
موضوع: داستانهای کوتاه فارسی-- قرن 14
قیمت: 28000 ریال