تمام داناهای کل بی کارند چون چیزی نیست که بخواهند بدانند. تصور کنید که یک دانای کل بخواهد کتاب بخواند، آن را بازنکرده از بر است. یا بخواهد به آهنگی گوش بدهد، تمام زیر و بم ها را از حفظ می داند. بخواهد با کسی رابطه برقرار کند همه ی اسرار طرف را می داند، پس دلیل اصلی رابطه را کم خواهد داشت. چرا راه دور برویم، یک دانای کل اگر صدایی از پشت سرش بشنود می داند صدای چه چیزی یا چه کسی است و برای همین بر نمی گردد. باور کنید یک دانای کل بیشتر از یک ماموت گناه دارد و طبیعت بیشتر به او ظلم کرده.
(بودای رستوران گردباد)
...
مردی صبح از خانه بیرون می آید و تمام عددهای زندگی اش را فراموش می کند، چه طور باید از حسابش پول بردارد؟ یا وقتی بعد از ناهار می خواهد به خانه زنگ بزند و بگوید یک روز دیگر به سیر شدن از زندگی نزدیک تر شده باید به کجا زنگ بزند؟ شب باید از زیر کدام پلاک رد شود و در را با اطمینان از تمام شدن یک روز دیگر پشت سرش ببندد؟ تاریخ آشنایی با زنش را چه کند؟ این چیزی نیست که بشود از کسی پرسید.
(درگاه)
عنوان کتاب: بودای رستوران گردباد
نویسنده: حامد حبیبی
ناشر: چشمه
سال نشر: چاپ اول، 1390
شمارگان: 1500 نسخه
موضوع: داستانهای کوتاه فارسی-- قرن 14
صفحه: 116 ص.
مندجات: گیلاسی غلتیده زیر مبل/ چه شد که زنم نگذاشت چیپسم را بخورم/ آشغال/ تلفنی/ در کافه لرد/ پیژامه ی راه راه من/ زودیاک/ متد یا هیچ وقت یک دستی رانندگی نکن/ موج پنجم/ مجسمه/ درگاه/ بودای رستوران گردباد
قیمت: 40000 ریال