Quantcast
Channel: امروز لی‌لی چی می‌خونه؟
Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

برشت، برشتِ شاعر

$
0
0

 

درباره قدرت

 

رود خروشان را قدرتمند می دانند

اما بستری را که محدودش می کند

اَحَدی قدرتمند نمی خواند.

 

توفانی که درختان گلابی را خم می کند

قدرتمند می شمارند

اما آن توفان که پشتِ فعله های سر گذر را خم می کند، چه؟

 

+++

 

پسر

 

پسر کوچکم از من می پرسد: لازم است ریاضی بخوانم؟

خوش دارم بگویم: برای چه؟

همین طوری هم می فهمی

دو تکه نان از یکی بیش تر است.

 

پسر کوچکم از من می پرسد: لزومی دارد فرانسه بخوانم؟

خوش دارم بگویم: این امپراتوری بالاخره فرو می پاشد.

تو هم با دست هایت شکمت را می مالی و

حالی شان می کنی که گرسنه ای.

 

پسر کوچکم از من می پرسد: لزومی دارد تاریخ بخوانم؟

خوش دارم بگویم: برای چه؟

یاد بگیر که سرت را بدزدی

شاید بتوانی از مهلکه جان به در ببری.

 

سر آخر

می گویم:

آری، ریاضی بخوان،

زبان فرانسه فراگیر، تاریخ را بیاموز!

 

+++

 

می خواهم با کسی بروم که دوستش می دارم

 

می خوام با کسی رهسپار شوم که دوستش می دارم

نمی خواهم بهای این همراهی را با حساب و کتاب بسنجم

یا در اندیشه خوب و بدش باشم.

نمی خواهم بدانم دوستم می دارد یا نه.

می خواهم بروم با آن که دوستش می دارم.

 

+++

 

ناتوانی ها

 

تو ضعفی نداشتی،

من داشتم:

من عاشق بودم.

 

+++

 

شب است

 

شب است

زوج ها در بسترها می آرامند.

زنان جوان

کودکان یتیم خواهند زاد.

 

+++

 

 

ریسمان پاره

 

ریسمان پاره را می توان دوباره گِره زد.

دوباره دوام می آورد،

اما هر چه باشد ریسمان پاره ای است.

 

شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم

اما در آن جا که تو ترکم کردی

هرگز دوباره مرا نخواهی دید.

 

+++

 

پرسش ها

 

برایم بنویس، چه تنت هست؟ لباست گرم است؟

برایم بنویس، چطوری می خوابی؟ جایت نرم است؟

برایم بنویس، چه شکلی شده ای؟ هنوز مثل آن وقت ها هستی؟

برایم بنویس، چه کم داری؟ بازوان مرا؟

 

برایم بنویس، حالت چطور است؟ خوش می گذرد؟

برایم بنویس، آن ها چه می کنند؟ دلیریت پا برجاست؟

برایم بنویس، چه کار می کنی؟ کارت خوب است؟

برایم بنویس، به چه فکر می کنی؟ به من؟

 

مسلماً من از تو می پرسم!

و جواب ها را می شنوم که از دهان و دستت می افتند

اگر خسته باشی، نمی توانم

باری از دوشت بردارم.

اگر گرسنه باشی، چیزی ندارم که بخوری.

و بدین سان گویا از جهان دیگری هستم

چنان که انگار فراموشت کرده ام.

 

+++

 

زمانی نامناسب برای شعر

 

می دانم، تنها انسانِ خوشبخت

محبوب است؛ مرم با اشتیاق

صدایش را گوش می دهند. چهره اش زیباست.

 

در حیاط، درختِ خمیده

به زمینِ نامرغوب اشاره می کند،

اما رهگذران به آن دشنام می دهند-

و حق دارند.

 

من قایق های سبز و بادبان های رنگین را

در دریاچه نمی بینم. از همه این چشم اندازها

تنها تور عظیم ماهیگیر نظرم را جلب می کند.

 

چرا فقط از زنِ خدمتکاری حرف می زنم

که میانسال است و خمیده راه می رود؟

در حالی که سینه دوشیزگان جوان

هنوز چون گذشته گرم است؟

در درون من دو چیز با هم در جدال است:

یکی احساس شادی از دیدن درخت سیبی که شکوفه کرده است

و دیگری احساس وحشت از سخنرانی های این مردک رنگرز(هیتلر)

اما تنها واقعیت دوم

مرا به سمت میزِ تحریر می کشاند.

+++

 

آنچه در تو کوه بود

 

آنچه در تو، کوه بود

هموارش کردند

و دره ات را، پُر

بر تو اکنون

راهی صاف ی گذرد.

+++

 

آن ها از آموختن دست شُسته اند

 

مردگان بیش از همه

به خود مشغول اند.

کسی کاری به کارشان ندارد.

کسی دیگر متقاعدشان نمی کند.

از توبیخ و نیش و کنایه در امان اند.

خارج از جماعت اَند.

از فرا گرفتن دست شُسته اند.

دیگر احدی هم در پِی ِ بهبودشان نیست.

+++

 

ضرورت تبلیغات

 

احتمال دارد در سرزمین مان

خیلی چیزها آن طور که باید پیش نرود.

اما احدی نمی تواند در این تردید کند که

تبلیغات عالی است.

حتا گرسنگان هم اعتراف می کنند

که سخنرانی های وزیر بهداشت و تغذیه حرف ندارد.

+++

 

هنگام تولد فرزند پسر

 

همه خانواده ها وقتی بچه شان

به دنیا می آید آرزوی بچه ای باهوش دارند.

منی که از رهگذر هوشم

تمام ِ زندگیم ویران شده است

فقط می توانم امیدوار باشم

بچه ام خنگ و نادان باشد.

بعدش در مقام وزیر کابینه

زندگی راحتی خواهد داشت.

 

+++

 

عنوان:برشت، برشتِ شاعر (شعرهای برتولت برشت)

مترجم:علی عبدالهی

ناشر:نشر کتاب کوله پشتی

سال نشر:چاپ سوم 1394

شمارگان: 1000 نسخه

شماره صفحه: 224 ص.

موضوع:شعر آلمانی- قرن 20 م.

قیمت: 150000 ریال


Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>