آلیس: «کتابی که نه عکس دارد و نه توی کتاب کسی با کسی حرف می زند به چه درد می خورد؟»
...
کار نشد ندارد! فقط اگر بلد بودم چه کنم و از کجا شروع کنم.
...
«بس کن! اشک ریختن بی فایده ست.» داشت خودش را سرزنش و نصیحت می کرد. «حرف گوش کن و بس کن!» آلیس اغلب خودش به خودش نصیحت های خیلی خوبی می کرد (هرچند بندرت آنها را بکار می بست) و بعضی وقت ها هم چنان شدید خودش را سرزنش می کرد که اشکش در می آمد.
...
اگر من همانی که دیروز بودم امروز نیستم پس بالاخره کی هستم؟
...
خیلی زود متوجه شد افتاده توی حوض اشک های خودش. اشک هایی که وقتی که قدش دو متر بود ریخته بود.
با خودش گفت «ای کاش این قدر گریه نکرده بودم.» شنا می کرد و دنبال راهی برای بیرون رفتن می گشت. «حالا با غرق شدن توی اشک های خودم تنبیه خواهم شد...»
...
از راه پله ها تاپ تاپ قدم هایی شنیده شد. آلیس فهمید خرگوش است و شروع کرد از ترس مثل بید لرزیدن. حواسش نبود که حالا تقریباً هزار برابر بزرگ تر از خرگوش شده و دلیلی ندارد از او بترسد.
...
«این همه عوض شدن در یک روز گیج کننده ست.»
کرم ابریشم گفت «نیست.»
آلیس گفت «خب، شاید فعلاً برای شما گیج کننده نباشد. ولی وقتی که رفتید توی پیله – یک وقتی باید این کار را بکنید – و بعد تبدیل شدید به پروانه، مطمئنم احساس عجیبی می کنید، نه؟»
کرم ابریشم گفت «نه.»
آلیس گفت «شاید احساس شما با احساس من فرق دارد. فقط می دانم که من احساس عجیبی دارم.»
کرم ابریشم گفت «خونسرد باش.»
...
«دوست داری چه قدی باشی؟»
آلیس هول هولکی گفت «خیلی مهم نیست چه قدی باشم، فقط این که خوش ندارم دم به دقیقه کوتاه بلند بشوم. متوجه هستید؟»
کرم ابریشم گفت «متوجه نیستم.»
آلیس جواب نداد. تا حالا هیچکس این قدر با او مخالفت نکرده بود و کم کم داشت خونش به جوش می آمد.
کرم ابریشم گفت «از قد الانت راضی هستی؟»
«خب اگر مقدور باشد بدم نمی آید کمی بلند تر باشم. حتماً قبول دارید که هفت سانتی متر قد خیلی فاجعه ست.»
کرم ابریشم عصبانی شد. «هیچ هم فاجعه نیست!» و قد راست کرد. (قدش درست هفت سانتی متر بود.)
آلیس به التماس افتاد. «وای من به این قد و قواره عادت ندارم.»
کرم ابریشم گفت «کم کم عادت می کنی.»
...
آلیس « لطف می کنی بگویی کدام طرف بروم؟»
گربه گفت « کاملا بستگی دارد به این که کجا بخواهی بروی.»
آلیس گفت «کجایش خیلی مهم نیست.»
گربه گفت «پس کدام طرفش هم مهم نیست.»
آلیس توضیح داد «فقط این که به یک جایی برسم.»
گربه گفت «از هر طرفی بروی حتماً به یک جایی می رسی.»
...
حرف زدن از دیروز بی فایده ست چون دیروز من این آدمی که الان هستم نبودم.
عنوان:ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب
نویسنده:لوییس کارول
مترجم:زویا پیرزاد
ناشر:نشر مرکز
سال نشر:چاپ اول 1375- چاپ هشتم 1391
شمارگان: 700 نسخه
شماره صفحه: 152 ص.
موضوع:داستان های انگلیسی- قرن 19 م./ داستان های کودکان انگلیسی- قرن 19 م.
قیمت: 99000 ریال