Quantcast
Channel: امروز لی‌لی چی می‌خونه؟
Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

بیلی

$
0
0

 

دوستی از کجا ایجاد می شود و مواد سازنده اش چیست؟

...

آسمان ها هم مثل اقیانوس ها جزر و مد دارند یا این نمایش فقط برای من بود؟ یک هدیه سخاوتمندانه از سوی راه شیری فقط برای من؟
یا نکند یک دسته پری از آسمان آمده بودند تا پودرهای طلایی شان را روی سر من بریزند تا فردا توان مبارزه داشته باشم؟
این پری ها از همه جا آمده بودند و به نظر می رسید شب را گرم تر کرده بودند. در میان تاریکی بودم اما حس می کردم که دارم آفتاب می گیرم. انگار دنیا وارونه شده بود. انگار دیگر ته یک گودال در حال نالیدن از بدبختی هایم نبودم.

من در یک کنسرت فضای باز بودم، از آن کنسرت­هایی که از این سر دنیا تا آن سر دنیا برگزار می شود، درست وسط یک آهنگ معروف که برایش فندک روشن می­کنی و در دستت تکان می­دهی، با وجود تمام این­ها باید نشان می­دادم که لیاقت این منظره و هزاران شمع جادویی که فرشتگان به سمتم گرفته بودند را دارم.

...

در جست و جوی ستاره مان، تمام ستاره ها را تماشا می­کردم.

چون مطمئناً ما هم ستاره ای داشتیم. متاسفانه شاید هر کدام یک ستاره نداشتیم اما حداقل یک ستاره ی مشترک که داشتیم، مگر نه؟ یک نور شبانه تا با هم سهیم شویم. بله، یک لامپ کوچک که روزی با هم آشنا شدیم آن را یافتیم و در تمام سال­های خوب و بد، راهنمای راهمان بود.

...

همان­طور که پیش از این گفتم، همه ما در این دنیا موضوعات احمقانه ای داریم که باید با آن­ها سر و کله بزنیم.

...

فکر می­کنم در تمام مدارس فرانسه، چه در شهر و چه در روستا، سالن­های درسی پر است از آدم­هایی درست شبیه ما.

مردمانی که می­جنگند تا دیده شوند، مردمانی که از صبح تا شب نفس­شان را در سینه حبس می­کنند و گاهی می­میرند، کسانی که اگر دست یاری به سویشان دراز نشود یا نتوانند روی پای خود بایستند ... در نهایت یک روز تسلیم می­شوند ...

...

خیلی لحظات در زندگی وجود دارد که می­توانی چیزی که به آن فکر می­کنی را به زبان بیاوری و آن ها را به درستی بیان کنی ... آن را با کلمات موجود بیان کنی ... تا از شخصیت­های ساخته یک نفر دیگر استفاده کنی تا به چیزهایی که به نظرت خیلی با ارزش است، سرک بکشی ... تا بگویی که چه کسی هستی ... یا دوست داری چه کسی بشوی ... آن را طوری بیان کنی که اگر به آن جملات زیبای نوشته شده دسترسی نداشتی، هیچ­گاه نمی توانستی بگویی...

...

اینکه زمانی که چیزی در درونت داری که به تو کمک می­کند زندگی کنی ... واقعاً زندگی کنی ... چیزی که تا روزی که بمیری می­خواهی و برایت الهام بخش است ... چون همیشه وجود داشته است و حتی بعد از تو هم وجود خواهد داشت ... بله، چیزی که باعث می­شود حتی بعد از مرگت درباره ی تو صحبت کنند و هیچ­وقت به تو خیانت نمی­کند.

...

اما در این مورد ... احساسات ... چیزهایی که حس می­کنی و قبل از اینکه بتوانی به آن­ها فکر کنی از درونت بیرون می­آیند ... چیزهایی که زندگی­ات بعدها به آن وابسته خواهد بود، مثل اینکه روابط با دیگران را به چه شکل می­بینی، چه کسی را تا آن حد دوست داری که حاضری به خاطرش آسیب ببینی، بخشیده شوی، بجنگی، عذاب بکشی و حقیقتاً تمام چیزهای دیگر...

...

چقدر پیش می آید که یک مرد صادقانه عاشق شود؟

...

تمام دنیا مثل یک فاضلاب بزرگ است که هر چقدر دست و پا بزنی باز هم از روی تپه های کثیفش لیز می خوری و به جای اولت باز می گردی؛ اما در دنیا چیزی برجسته و مقدس وجود دارد، آن هم یکی شدن دو موجود ناقاص و بسیار بد است ...

ما همیشه با عشق فریب می خوریم، زخمی می شویم و گاهی غم بر وجودمان چیره می شود، اما باز هم عشق می ورزیم؛ و زمانی که با مرگ دست و پنجه نرم می کنیم، به گذشته نگاه می کنیم و به خودمان می گوییم:

من بارها زجر کشیدم؛ گاهی اشتباه کردم، اما همیشه عشق ورزیدم.

...

معنای «احترام» آنقدر پوچ بود که حتی نمی توانستم آن را درک کنم! همیشه فکر می کردم که کار احمقانه ای بود که نامه ها را با چیزهایی مثل -«با تمام احترام رئیس جمهور»- و امضا در زیرش تمام کنیم...

 

 

 

عنوان کتاب:بیلی

نویسنده:آنا گاوالدا

مترجم:شهرزاد ضیایی

ناشر:شمشاد

سال نشر:چاپ سوم 1395

شمارگان: 1500 نسخه

شماره صفحه: 174 ص.

قیمت: 160000 ریال

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>