" کاش هیچ وقت نرفته بودی ... یا وقتی برگشتی سیامک رو ندیده بودی."
" شادی، سیامک خیلی ماهه."
" آره با اون دک و پزش ... با اون موهای بلند تاب دار و ریشای فرفری و چشمای درشتش که مثل کتیبه های هخامنشی می مونه. اگه این قیافه ی آرکائیک رو نداشت باز هم عاشقش می شدی؟"
" سیامک مهربونه شادی."
" آآآررره ه ه ه ..."
" تو چرا عاشق نمی شی؟"
" سعی کردم، نشد."
اخم می کند.
" چه جوری سعی کردی؟"
" تو یه روز بیست و دو تا اس ام اس ِ لاو برای همه ی پسرایی که می شناختم فرستادم."
" خب؟"
" خب!"
" نتیجه؟"
" دو تا بیلاخ. سه تا بی خیال شو. سه تا بدون جواب. سه تا هم شماره ی دکترِ روان پزشک."
عنوان کتاب: نگران نباش
نویسنده: مهسا محب علی
ناشر: نشر چشمه
سال نشر: چاپ اول 1387
چاپ هشتم: 1389
موضوع: داستان های فارسی-- قرن 14
شمارگان: 3000 نسخه
قیمت: 30000 ریال