" خدا عشق است و آن هایی که با عشق زندگی می کنند، با خدا زندگی می کنند و خدا درونشان خانه دارد."
...
یونگ زیباترین نثری را که تا کنون درباره موضوع عشق خوانده ام، نگاشته است. در آنجا، او عشق را " بزرگ ترین معمای بشر" می نامد، این جمله یونگ شالوده این کتاب کوچک و پیکره اصلی مطالب آن را تشکیل می دهد.
...
ما به واسطه کسانی که ما را دوست دارند و کسانی که ما را دوست ندارند، شکل می گیریم. مهم تر از آن اینکه ما به واسطه نارحتی های روانی که ادعا می کنند عشق هستند؛ ولی عزت نفس کم، رفتار وابستگی متقابل، بی اعتمادی به دیگران، مکانیسم های دفاعی و ترس و اضطراب را باعث می شوند، شکل می پذیریم. عمده آنچه ما آن را عشق می نامیم، عشق نیست؛ بلکه فرافکنی های روان رنجور است و سوء استفاده و کنترل گری و سوء برخورد.
...
بررسی چهار نوع کهن الگوی عشق، یعنی عشق مادر، عشق پدر، عشق دیگری، و عشق به خویشتن، به معنی خطر کردن در زمینه عشق های قطعی است که در زندگی طبیعی تجربه می کنیم.
مادر می تواند پرورش دهد یا ویران کند، حیات ببخشد یا خفه کند و در اکثر مواقع، او هر دوی این کارها را انجام می دهد.
عشق پدر می تواند توانمندساز یا مخرب باشد. انرژی عشق مربوط به " اصل پدر" همان انرژی است که می تواند احساس کفایت و توانمندی و اعتماد به نفس را ایجاد کند یا احساس عزت نفس و شخصیت عمیق را در فرد از بین ببرد.
...
موجودی به اسم " دیگری معجزه گر" وجود ندارد. با این حال، ما همیشه، به عنوان ضرورتی برای تجربه کردن عشق، به دنبال فرد دیگری هستیم که باعث خلق یا به دنیا آمدن شود. " دیگری" در سفر دشوار زندگی رفیق و همراه ما خواهد بود و به مثابه آینه ای عمل می کند که از طریقش می توانیم خود را بهتر و کامل تر بشناسیم. وجود دیگری برای رشد و تعالی ما ضروری است؛ اما نباید انتظار داشته باشیم که کس دیگری برای ما زندگی بیافریند یا باعث کامل شدن ما شود. خودمان باید این کار را انجام دهیم.
...
اروس چیست؟ از نظر من، اروس علاقه ای غیرعقلایی به وصل شدن و ارتباط داشتن با دیگری یا خلق کردن است. اروس، بر اساس تعریف واژگانی اش، غیرعقلایی است و عقلایی برخورد کردن با عشق یکی از مشکلاتی است که ما به صورت سنتی در دنیای غرب داشته ایم. همان گونه که استاد من رابرت جانسون، نویسنده و تحلیل گر یونگی، عنوان می کند، می توان به واسطه تعداد واژگانی که هر فرهنگ برای توصیف مفهومی خاص دارد، به پیچیدگی و ظرافت آن فرهنگ پی برد. برای مثال، اسکیموها حدوداً 50 کلمه برای برف دارند. در زبان سانسکریت، 78 واژه برای عشق وجود دارد، در حالی که در فرهنگ امریکایی، فقط واژه Love برای توصیف عشق وجود دارد که نشان می دهد ما در رابطه با مفهوم پیچیده عشق چقدر ابتدایی و رشد نیافته هستیم. ما برای احساسی که به پیتزا داریم و همچنین احساسی که به همسرمان داریم، از واژه یکسانی استفاده می کنیم و برای برخی همین حد کافی است.
...
اروس حقیقتاً چیست؟ من اروس را علاقه غیرعقلایی به وصل شدن و در ارتباط بودن و خلق کردن تعریف می کنم. اروس هم یک تجربه انسانی رایج و هم بخشی از تجربه انسان بودن است... یونگ تلاش کرد از اروس استفاده کند تا آن را احیاء کند؛ چرا که این واژه بیش از حد در فرهنگ عامه، بد استفاده و معرفی شده بود؛ به خصوص در هالیوود که اروس مترادف عشق تحریک آمیز و جنسی دانسته می شد. اروس در واقع یک جرقه است، هر چند در اصل به عنوان نیروی خلق، و به عنوان انرژی آفرینش گر در نظر گرفته می شود.
من عاشق این هستم که بگویم خالق جهان هستی، جرقه ای از همین انرژی خلاق را ایجاد کرده است که جهان هستی را در درون هر یک از موجودات آغاز کرد.
...
درون هر انسانی یک حالت ضرورت و فوریت یا نیاز شدید به آفرینش وجود دارد. آنچه در هر رابطه اتفاق می افتد، البته اگر این رابطه رابطه ای سالم باشد، خلق ماهیتی است که هرگز قبل از آن وجود نداشته است. وقتی دونفر قادر باشند در این سطح از آفرینشگری ( عشق یا اروس) با یکدیگر ملاقات کنند، در این صورت، آن جرقه یک کل را ایجاد می کند که بزرگ تر از مجموع دو جزء است. چیزی به خلقت یا به اجتماع انرژی مثبت جهان اضافه می شود. اروس در پیدایش ایده ها نقش دارد. اروس همچنین در پیام هایی که بین افراد رد و بدل می شود و نیز کارهای خلاقی همچون نقاشی و نوشتن و موسیقی حضور دارد.
...
وقتی که در چنبره اروس گرفتار هستیم، همان گونه که متفکر فرانسوی، پیر تیلهارد دی چاردین، گفته است، با آتش سر و کار داریم. آتش می تواند متحول کند، آتش می تواند آبدیده کند، می تواند ناپاکی ها را بزداید، آتش همچنین می تواند بسوزاند و ویران کند. بنابراین، وقتی اروس سر بلند می کند، به آن احترام بگذارید.
...
جنبه تاریک اروس جنبه تملک و خفه کردن و ویران کردن است؛ چرا که با خفه کردن آتش را خاموش می کند. ما با این پارادوکس باورنکردنی و تاریک مواجه می شویم: ما آن قدر به چیزی علاقه داریم که می خواهیم آن را به طور کامل مصرف کنیم؛ اما اگر به طور کامل آن را مصرف کنیم، دیگر آن را نخواهیم داشت. به عبارت دیگر، ما نمی توانیم هم خدای اروس را داشته باشیم و هم خرما را.
...
به نظر می رسد ما همیشه درگیر کشمکشی این چنینی هستیم: یک جنبه تملک وجود دارد: " من مشتاقانه این را می خواهم. برای خودم می خواهمش و نمی خواهم هیچ کس دیگری آن را داشته باشد." یک جنبه مصرف کردن و تمام کردن نیز وجود دارد: " دوست ندارم آن چیز، حیاتی جدای از من داشته باشد." در جایی که آفرینش گری فراوانی وجود دارد، به صورت بالقوه، احتمال تخریب فراوانی نیز وجود دارد؛ در نتیجه جنبه تاریک اروس می تواند بسیار مخرب باشد. وقتی اروس تعریف نشده و ناخودآگاه باشد، می تواند تخریب کند یا خفه کند یا با مالک شدن چیزی، آن را از بین ببرد.
چه نوع ظرفی بهتر از همه می تواند این انرژی پر رمز و راز الهی و این قدرت عظیم و این شکل از عشق را مدیریت کند؟
فقط با خودآگاهی و هوشمندانه عمل کردن می توان به این مهم دست یافت.
...
به صد ها هزار نفری فکر کنید که در طول عمرمان به زندگی ما می آیند و از آن خارج می شوند. فقط تعداد اندکی از آن ها ما را می شناسند و فقط تعداد اندکی از آن ها را دوست داریم بشناسیم. به همین دلیل است که دوستی رابطه ای مقدس است. دو عاملی که بسیاری از افراد آن ها را تهدید آمیز می یابند، یکی آسیب پذیری عاطفی و دیگری صمیمیت در رابطه است. دوست خوب کسی است که تمایل دارد ما را بشناسد و ما نیز او را بشناسیم. آنچه بیش از همه به آن علاقمندیم، همان حقیقتی است که بیش از همه از آن می ترسیم. ما در تمنای این هستیم که دیگران عاشق ما باشند و عاشق این هستیم که دیگران ما را بشناسند. ما در تمنای صمیمیت هستیم؛ اما ایده گشودگی در برابر احتمالات جدید و آسیب پذیر بودن عاطفی هولناک است. با وجود این، آسیب پذیری برای صمیمیت ضروری است؛ چرا که صمیمیت در واقع برملا کردن خویشتن در رویارویی با کسی است که برای عشق و دوستی او ارزش قائل هستیم.
...
فیلیپ لپات شاعر و مقاله نویس عنوان می کند: " دوستی گفت و گویی طولانی مدت است." دوستان کسانی هستند که می توانند راهنما، مربی، همراه و یا آینه یکدیگر باشند. در حالی که من به تنهایی مجبورم تبدیل به خودم شوم، من به دیگران نیاز دارم تا به من نکاتی را درباره خودم بگویند که نمی دانم و به من کمک کنند تا به روشی که از هیچ طریق دیگری نمی توانم به آن دست یابم، خودم را بشناسم. یعنی از طریق بازتاب و عمل کردن همچون آینه، در نهایت، دوستی گفت و گویی طولانی درباره شناختن خودمان است.
...
یکی از استادانم به نام جان مک کواری در یکی از کتاب هایش این گونه می نویسد: " نباید بگوییم انسان هستیم؛ بلکه باید بگوییم که در حال انسان شدن هستیم."
...
مک کواری بر این باور است که نه تنها آغاز و پیدایش آگاپه درون اروس است، بلکه عشقی که تمنای چیزی را دارد، می تواند تبدیل به عشقی شود که هر چیز را همان گونه که هست، می پذیرد.
نکته ای که در اینجا بسیار اهمیت دارد، این است که باید حواسمان باشد که این عشق توانمندساز هیچ ارتباطی با تحمل کردن رفتارهای تخریب کننده خویشتن، سوء استفاده ها، طرد شدن ها و ... ندارد؛ هر چند گاهی سالم ترین و منطقی ترین کاری که می توانیم انجام دهیم تا طرف مقابل را توانمند کنیم و به او کمک کنیم واقعی ترین یا حقیقی ترین خودشان بشوند، این است که با آن ها رابطه نداشته باشیم.
...
طرز برخورد مادر با کودک در مراحل آغازین رشد تاثیر شگرفی در هویت کودک و نگرشی که کودک در نهایت به خودش، به محیط پیرامونش و در کل، به جهان دارد، خواهد داشت. بنابراین، طرز برخورد مادر باید به طرزی مناسب به سوال هایی اساسی همچون این سوال ها پاسخ دهد: " این جهان مکانی امن است؟" " من ارزشمندم؟" " من به اینجا تعلق دارم؟"
محروم شدن از نگرشی سالم در دوران نوزادی و اوایل دوران کودکی، باعث ایجاد نگرشی روان رنجور به رابطه با خویشتن و رابطه با محیط پیرامون می شود. عشق مادر به فرزندش تاثیر زیادی روی نحوه شکل گیری شخصیت کودک دارد.
بر اساس نظر یونگ، فقط دو نوع مادر وجود دارد:
* مادی که بیش از حد مادری می کند.
* مادری که به اندازه کافی مادری نمی کند.
...
عشق آغازین مادر یا فقدان این عشق اولین تجربه ای است که ما از عشق داریم.
...
من معتقدم همه مادرها در جایی به ما این پیام را داده اند که از اینکه داریم بزرگ می شویم، عصبانی هستند.عشق مادر تا جایی که مربوط به حیطه سلامت روانی است، باید عشق آگاپه ای داشته باشد. در این صورت، عشق مادر این ویژگی را دارد که علاقمند خواهد بود از سر راه کودک کنار برود تا شاید فرزندش همان کسی شود که قرار بوده است بشود.
مک کواری در تعریف آگاپه توضیح می دهد که آگاپه عشق خدا نیست؛ بلکه جنبه الهی عشق خداوند است که به ما این امکان را می دهد که با یکدیگر به گونه ای رفتار کنیم که خدا با ما رفتار کرد.
...
ما همیشه به دنبال کسی هستیم که برای ما مادری کند. وضعیت زمانی دشوار و پیچیده می شود که آنچه ما آن را عشق می نامیم، تمنا یا نیازی کهن الگویی و ناخودآگاه باشد. این عشق نیست؛ بلکه تمنایی روان رنجور است که ما به نام عشق از خود به نمایش می گذاریم. کوله بار عاطفی که در روابطمان با خود می آوریم، یعنی همان نیازهای برآورده نشده روابط عاشقانه آغازینمان، می تواند مانعی بر سر راه اروس باشد.
مهم است که ما متوجه کاری که در روابط آغازینمان ناتمام مانده است، باشیم و مسئولیت آن را به عهده بگیریم. مهم است بدانیم که آیا از روابط کنونی مان برای التیام روابط گذشته مان استفاده می کنیم یا نه.
...
عشق مادر به فرزند در روابط بعدی ما بسیار تعیین کننده و تاثیرگذار است. به بیانی ساده، اگر مادر خوبی داشته باشیم، روابط خوبی با دیگران خواهیم داشت و اگر این گونه نبوده باشد، لازم است در نیمه دوم زندگی، این کمبود را جبران کنیم.
عنوان:معمای عشق
نویسنده:پیتمن مک گی
مترجم:سید مرتضی نظری
ناشر:بنیاد فرهنگ زندگی
سال نشر:چاپ اول 1395
شمارگان: 2000 نسخه
شماره صفحه: 40 ص.
موضوع:عشق/ روان شناسی یونگی
عناوین فصل های کتاب:تناقض عشق/ اروس/ فیلیا/ آگاپه/ کهن الگوهای عشق/ عشق مادر/ عشق بیش از حد یا عشقی که کافی نیست/ عشق پدر/ رابطه پدر و دختر/ درک معمای عشق/ نفس در مقابل خود برتر/ محبت به خویشتن.
قیمت: 250000 ریال