سنت زندگی بشر نشان داده که همواره سه سطح از آگاهی در اختیار انسان قرار داشته است: آگاهی ساده، که دیگر چندان در دنیای مدرن و پیشرفته امروزی دیده نمی شود؛ آگاهی پیچیده، که وضعیت عادی انسان تحصیل کرده و متمدن امروزی به ویژه مردم دنیای غرب است؛ و بالاخره آگاهی روشنگر که فقط بر عده معدودی شناخته شده و حد کمال آگاهی انسانی است و تنها کسانی که دارای انگیزه بسیار قوی هستند با آموزش و کوشش فراوان می توانند به آن دسترسی پیدا کنند.
ضرب المثل های زیادی در زبان های مختلف اشاره به این سه سطح از آگاهی دارند. برای نمونه در داستانی چنین نقل شده است: مرد ساده غروب که به خانه می آید کنجکاو است که برای شام چه دارند؟ مرد پیچیده که به خانه می آید، غرق افکار پیچیده تقدیر است و بالاخره مرد روشن به خانه می آید و او هم کنجکاو است که چه چیز برای شام دارند. مرد ساده و مرد روشن نظرات مشترک بسیاری دارند و نگاه هر دو ساده و مستقیم است. از دید آنها زندگی پیچیده نیست و در نتیجه واکنش آنها در مثابل مسایل بسیار شبیه به هم است. تنها تفاوت حقیقی این دو در این است که مرد روشن از شرایط خود آگاه است در حالیکه مرد ساده این آگاهی را ندارد. از سوی دیگر مرد پیچیده اوقات را در نگرانی و اضطراب بسر می برد.
(صفحه 6)
من درباره ریشه لغت شادی پژوهش کردم و دریافتم که این کلمه از فعل اتفاق افتادن گرفته شده است. به عبارت دیگر شادی در مشاهده هر آن چه که روی می دهد، یافت می شود. اگر نتوانی از آنچه برای نهار امروز تدارک دیده شده شاد شوی، احتمالا شادی را در جای دیگر نمی یابی.
(صفحه 10)
یک استاد هندو زمانی به من گفت که والاترین فرم ستایش، خیلی ساده، شاد بودن است و این شادی را فقط انسان ساده و انسان روشن می شناسد. مرد پیچیده در حسرت گذشته و برنامه ریزی برای آینده ای که اغلب از قدرت او خارج است، گرفتار آمده است.
(صفحه 11)
در این کتاب می خواهم به کاوش سه سطح آگاهی که من آنها را انسان دو بعدی، انسان سه بعدی، و انسان چهار بعدی نامیده ام، بپردازم که در سه اثر زیبای ادبیات غرب نشان داده شده اند. سروانتس، شکسپیر، و گوته این سه سطح را در شاهکارهای خود با قدرت به تصویر کشیده اند. سروانتس خالق دن کیشوت از مردی می گوید که شیفته راه های ساده انسان دو بعدی – انسان قرون وسطایی- است که با زیور شوالیه گری به طرز خنده آوری، آنچه در زندگی از دست داده است، را دوباره بازسازی می کند. شکسپیر، انسان پیچیده را در هملت بسیار دقیق و بی خطا، به تصویر می کشد و گوته از جایی که هملت جنگ را باخته است، شروع کرده و ما را به آگاهی بالاتر می برد که اغلب رهایی نامیده می شود.
(صفحه 14)
انسان دو بعدی هرگز بینش درونی خود را در مقابل واقعیات بیرون به امتحان نمی گذارد. اگر او به چنین امتحانی تن دهد کیفیت دوبعدی بودنش را برای ابد از دست می دهد.
(صفحه 19)
حادثه حمله به آسیاب های بادی (در داستان دن کیشوت) در تمام فرهنگ ها و زبان های غربی همچون نماد احمقانه جنگ با خیالات و تصورات در نظر گرفته می شود که از نظر ظاهری کاملا درست است ولی در حقیقت این جنگ قهرمانانه و خیالی کودک یا انسان دو بعدی است. این جنگ همچنین به جنگ با اژدها و جنگ با غول ها معروف است که هر کودکی در درونش با آنها درگیر است. البته همگی می دانیم که اژدها وجود خارجی ندارد ولی انسان بطور مکرر تحت طلسم اژدها – خلق و خوی بدی که معمولا ریشه در روابط حل نشده روانی مردان با مادران خود (عقده مادری) در ابتدای کودکی – دارد قرار می گیرد. این کارزار قهرمانانه – که برای دن کیشوت جنگ با آسیاب بادی است، برای قهرمانی دیگر جنگ با اژدها و برای انسان مدرن جنگ با خلق و خوی بد- همواره در جریان است.
(صفحه 24)
در بررسی نمایشنامه هملت، ما به بخش بسیار تاریک این کتاب می رسیم. دن کیشوت، مرد غریزه و ایمان، مرد شجاعی است که از پس هر اتفاقی برمی آید. در هملت، ما مردی مصیبت زده را می بینیم که به هر آنچه دست می زند، به هرج و مرج و شکست می انجامد. مرد پاره پاره، مرد رنج کش " مردی که در اثر هجوم افکار بیمار است". هملت نمونه ای بسیار ژرف از انسان پاره پاره شده در تمام ادبیات ماست.
(صفحه 29)
با درک هملت می توانیم آگاهی ارزشمندی که از هستی خالی و تنهای زندگی مدرن پوچ گرا بدست آوریم. هملت مردی است سه بعدی: او نه ریشه در دنیای غرایز دارد و نه سر به سوی بهشت، جایی که بتواند از تجربیات شهودی بهره گیرد. او بشارتگر ظهور انسان جدید (انسان روشن) است که از ویژگیهایش قدرت حل تضادهای "مردانه" و "زنانه" و "بودن" و "عمل کردن" است.
(صفحه 30)
اگر هملت شکست می خورد بخاطر عدم توانایی او در تحمل فشارهایی است که از باورهای جمعی محیط او ناشی می شود.
او هنوز نمی داند که چه باید بکند. آیا آنچه را سنت ها به او دیکته کرده اند دنبال کند و به راه حل های وحشیانه آنها تن دهد؟ و یا به روح و وجدان روشن خود گوش فرا دهد؟ او هیچ کدام را انجام نمی دهد و سرانجام ارزش های هر دو را از دست می دهد.
(صفحه 30)
با دیدن شکست هملت در تصمیم گیری – او بر سر دوراهی فلج شده بود – ما به غیرممکن بودن زندگی برای انسان سه بعدی پی می بریم.
در چنین انسانی صلح وجود ندارد. او بیشتر از آن می داند که ساده بماند ولی آن اندازه نمی داند که روشن باشد.
(صفحه 32)
تردید هملت است که غیرقابل جبران است. یک ضرب المثل چینی می گوید " اگر می خواهی بایستی درست بایست، اگر می خواهی بنشینی، درست بنشین، اما تردید نکن." هملت تردید می کند، تزلزل می کند و سرانجام به سوی نابودی می لغزد.
(صفحه 33)
وقتی به هملت اعتراض می شود که او را چه می شود؟ در پاسخ می گوید، " حرف، حرف، حرف." انسان های سه بعدی معمولاً اسیر حرف هستند. و برای عمل کردن مردد.
(صفحه 34)
آر- اچ- بلیت منتقد ادبی در این باره می گوید: "حرف، حرف، حرف" معنی بسیار عمیق و مصیبت باری در این نمایشنامه دارد. این در حقیقت راز شخصیت هملت است و دلیل مصیبت او. هملت انسانی غیرمعنوی است که انرژی او همچو موشی که در یک چرخ، اسیر است، در درون او می گردد و به صورت حرف و نه عمل بیرون می آید.
(صفحه 35)
چند لحظه قبل از مرگ، هملت به نوعی آگاهی می رسد که ماورای روان نژندی و تردید شخصیتی اوست. درست همانگونه که دن کیشوت در آخرین لحظات خود قلمرو آگاهی سه بعدی را دید، هملت هم در لحظات آخرین زندگیش چیزی بزرگتر را تجربه کرد. او می گوید:
" آنچه تدبیر کرده ایم، عقیم می ماند. این به ما می آموزد که خدایی هست که پایان ماجرا به دست اوست. ولی چه سود، که اغلب همه چیز را خراب می کنیم."
(صفحه 38)
عنوان:تکامل آگاهی( از دن کیشوت تا فاوست)
نویسنده:رابرت جانسن
مترجم:فرزانه اسلامی
ناشر:نشر حریر
سال نشر:چاپ اول 1387
شمارگان: 1250 نسخه
شماره صفحه: 80 ص.
موضوع:بلوغ (روان شناسی)