همه ما خیلی بیشتر از آنچه تصور می کنیم غنی هستیم. هیچ یک از ما زندگی عاری از جادو، خالی از مرحمت، و بی بهره از قدرت ندارد. منابع درونی ما – که اغلب اوقات کشف نشده اند و حتی از آن ها بی خبریم و تصدیقشان نمی کنیم – گنجینه هایی هستند که با خود حمل می کنیم، همان چیزی که من دی ان اِی معنوی مان می نامم.
وقتی از دی ان ای معنوی حرف می زنم، منظورم مهر اصالتی است که مثل چشمان آبی و موهای طلایی و قد متوسطم، خاص خود من است. درست همان طور که خصوصیات بدنی ما در زمان انعقاد نطفه مشخص شده اند، به نظر من ما حامل مهر یا نسخه اولیه موهبت ها و استعدادهایمان و نحوه رشد آن ها نیز هستیم. ما اغلب اوقات خیلی بیشتر از آنچه تصور می کنیم استعداد داریم. به عنوان مثال عشق به موسیقی می تواند نشانه استعداد موسیقی نیز باشد – استعدادی که به علت موقعیت تولدمان پرورش نیافته است. به همین ترتیب، خیلی از کسانی که با ولع کتاب می خوانند، نویسنده هایی در خفا هستند که می ترسند پا به عرصه رویاهایشان بگذارند.
این عرصه یا طیف وسیع خویشتن رنگارنگ تر، همان دی ان ای روحی ومعنوی ماست. صندوق گنجی است که ما به این دنیا می آوریم و مسئول پرورش آنیم.
(صفحه 5-6)
وقتی مردم از من می پرسند کسی که در جستجوی خلاقیت است شبیه کیست، می گویم شبیه جوینده طلاست. این کتاب درباره کشف طلای وجود خودمان و حفاری آن است. با کشف و استفاده از این رگه طلاست که می توانیم زندگی مان را به طرزی غنی تر متجلی کنیم. اما اینجا بحث بر سر بارآوری نیست، بلکه بر سر کیمیاگری ست، کیمیاگری یعنی فرایند تحول.
هنر در جوهر خویش فرایندی کیمیاگرانه است.
رگه طلا در هر زندگی ای در قلب آن زندگی نهفته است. قلب منشا تپش های خلاق است. اگر قلبی زخمی شده باشد، باید برای جاری ساختن آزادانه طلای وجودمان آن را شفا ببخشیم. به این علت است که این کتاب، زیارت شفاست؛ و سفر به خانه خویشتن است.
(صفحه 7)
اگر راه هنرمند کتاب کشف و تجدید وحدت بود، رگه طلا کتاب شفا و تجدید قوا ست. " من بالاخره پیدایت کردم. ولی تو کتک خورده، ضربه دیده، گرسنگی کشیده، بی غذا مانده، رها شده، تحقیر شده، و طرد شده بودی. من باید کاری کنم تا دوباره سلامتت را به دست بیاوری تا بتوانیم ماجراهامان را از سر بگیریم ..."
برای بازگرداندن سلامت کودک درونمان باید آماده باشیم تا هر کاری بکنیم – همان طور که برای کودک خونی خودمان می کنیم. یعنی درست مثل والدین کودک بیماری که برای مداوا به زیارت می برندش – یا مثلاً به درمانگاه – باید آماده باشیم تا به زیارت برویم و همه سختی های راه را تحمل کنیم.
(صفحه 7-8)
خویشتن بالغ ما زخم را صرفاً " می فهمد". اما هنرمند خلاق ما، آن کودک خلاق درون است که عملاً باید آن را شفا ببخشید. کار خویشتن بالغ شما در تمام مسیر این کتاب این است که کودک خلاقتان را در مسیر کسب سلامت راه ببرید.
( صفحه 9)
برای پیش رفتن ابتدا باید به عقب بروید.
(صفحه 10)
این کتاب را نمی توان خواند وکنار گذاشت. همان طور که هند یا بانکوک یا بیت المقدس را نمی توان بدون رفتن به آنجا تجربه کرد. کتاب سفر یعنی کتاب سفر. من از شما می خواهم تا راهی سفر شوید.
( صفحه 11)
ما سعی می کنیم با ذهنمان زخم هامان را بفهمیم و از راه فهم و درک تسکینشان دهیم. تلاش می کنیم با فکر کردن راه عمل کردن را پیدا کنیم نه اینکه با عمل کردن و پیش رفتن در مسیر صحیح به تفکر صحیح برسیم.
اکنون زمان آن فرا رسیده که از کانون قلب و به طرز کل نگرانه به شفای خویشتن بنگریم. این کتاب از شما می خواهد تا اندیشه رشد و شفا از طریق روند "بازی درون" را امتحان کنید. من از شما می خواهم در بابر مقومت خودتان مقاومت کنید، به شک و تردیدتان شک کنید و خطر حرکت کردن از میان و ورای روشنفکرگرایی تان را بپذیرید.
( صفحه 12)
در دنیای روح هیچ یتیم یا فرزند خوانده ای وجود ندارد. تک تک ما فرزند کائناتیم و استعداد ها و موهبت های عظیمی به ما بخشیده شده است. احیای آن موهبت ها پاداش کار کردن با ابزارهای بازیگوشانه است.
این تماس باخویشتن اولیه – یا اصلی یا اصیل- می تواند همان قدر جادویی باشد که برخورد با گوزنی در دامنه کوه. با تابش اولین پرتو نور از میان شک و تردیدهامان به خود می گوییم " واقعا ممکن است این موجود جادویی مال من باشد؟ "
و راه را آغاز می کنیم. ما زائر می شویم.
( صفحه 13-14)
اینکاری است که ما در تمرین های این کتاب می کنیم:
کار کردن با قلم ونوشتن خود زندگینامه، ساختن کولاژ، نقاب، عروسک، وتمرین های معنوی ای چون مراقبه، پیاده روی، آواز، و سکوت. هنگام انجام همه این کارها از خودمان می پرسیدم: " من کیستم؟ چه چیزی را دوست دارم؟ می خواهم در کدام جهت خودم را گسترش دهم؟" برخی از پاسخ ها و توضیحات ما حیرت انگیز خواهد بود. این کتاب گاهی شبیه هزار تو یا لابیرنت است.
( صفحه 16)
شما هم مسافرید هم مقصد.
(صفحه 16)
هدف این است که شما به حقیقت درونی تان و به آن جایگاهی در درونتان برسید که چنان ساکن و چنان متمرکز و چنان خود حقیقی شماست که همان نقطه کانونی شماست.
(صفحه 16)
اگر در پی اندیشه های خلاق هستی، برو پیاده روی کن. فرشتگان در گوش کسی که قدم می زند، زمزمه می کنند.
(صفحه 17)
به جای اینکه به ما بیاموزند تا از خودمان بپرسیم که کیستیم، یادمان دادند تا از دیگران بپرسیم. در واقع ما را این طور تربیت کرده اند که به صداهای دیگران درباره خودمان گوش کنیم.
( صفحه 18)
کتاب درباره اصول اصلاح کردن است. ما تصاویر نادرستی را که از خودمان داریم اصلاح می کنیم.
( صفحه 20)
بسیاری از ابزارهایی که شما شدیدتر از همه در برابرشان مقاومت می کنید همان ابزارهایی هستند که بیشتر از همه به دردتان می خورند.
(صفحه 21)
من منتظر خُلق مناسب نمی شوم. اگر اینکار را بکنید به هیچ جا نمی رسید. ذهن شما باید بداند که باید بنشیند و کار کند.
(صفحه 26)
ما ضمن تمنای تغییر، از مواجه شدن با راه هایی که تغییر از طریق آن ها می تواند به سراغمان بیاید اجتناب می کنیم.
(صفحه 32)
وقتی خودمان را به دل زندگی می اندازیم زندگی نیز در دل ما آواز می خواند.
(صفحه 46)
اگر تنها دعایی که در کل زندگی تان می کنید گفتن "خدایا شکرت" باشد، همین کافی است.
(صفحه 52)
دنیا پر از آدم هایی است که از گوش دادن به ندای درونشان باز ایستاده اند، یا فقط به همسایگانشان گوش داده اند تا بدانند چه باید بکنند، چطور باید رفتار کنند، و طبق کدام ارزش ها باید زندگی کنند.
(صفحه 73)
***
عنوان:رگه طلا (سفر به دل خلاقیت)
نویسنده:جولیا کامرون
مترجم:سیمین موحد
ناشر:نشر پیکان
سال نشر:چاپ اول 1389- چاپ سوم 1393
شمارگان: 770 نسخه
شماره صفحه: 553 ص.
موضوع:خلاقیت/ خودسازی/ کودک درون
قیمت: 280000 ریال