آن شب را به یاد دارم، چون او برایم تعریف کرد، یا نه، من برایش روایت کردم. نمیدانم و نمیدانم چرا عشاق از گفتن حکایتهایی که همه میدانند، دستبردار نیستند. با او یاد گرفتم که حکایت گفته میشود چون آشنا است و مردم وقتی برای همدیگر حکایتی میگویند، گذشته را به حال بدل میکنند، و فهمیدم که قصهها چیزی نیستند مگر گذشتهای که به زمان حال درآمده باشد.
...
پیش از آنکه عشق آغاز شود، از پایانش گفتهبود. دربارهی عشق طوری حرف میزد که انگار حکایتی است که اول تا آخرش را از بَر است.
به او گفتم: " حکایتها تمام نمیشوند."
پرسید: " چه چیزی تمام میشود؟"
گفتم: " راوی تمام میشود."
گفت: " تو راوی هستی."
" نه، پس من حکایتام."
...
پرسید: " و عشق، کی تمام میشود."
جواب دادم: " وقتی که قصه تمام میشود؟"
" و قصه کی تمام میشود؟ "
" وقتی راوی میمیرد."
" راوی کی میمیرد؟"
...
پرسید: " آیا جهان را تغییر دادهای؟"
اینبار بیآن که تردیدی بکند، بیآنکه مثل همیشه نیمی از کلماتش را بخورد، پرسید. حالا من بودم که تردید میکردم. من جهان را تغییر نداده بودم، ولی سادهترین اشیا را و بیشترشان را بداههوار و خیلی ساده، کشف کردهبودم. کشف کردهبودم که میمیرم، چون انسان میمیرد و وقتی جهان را کشف کرده بودم، مرگ تغییر کرده بود یا بر عکس وقتی مرگ را کشف کردهبودم، جهان تغییر کردهبود. من تغییرش ندادم، دیدماش ...
عنوان: سرزمین گمشدگان
نویسنده: الیاس خوری
مترجم: رضا عامری
ناشر: افراز
سال نشر: چاپ اول 1392
شمارگان: 1100 نسخه
شماره صفحه: 128 ص.
موضوع: داستانهای عربی- قرن 20 م / داستانهای عربی لبنان
قیمت: 59000 ریال