گنجشک انارستان
آسمان، راز مرا در سفر باران، گفت
ابر بارید و به گنجشک انارستان، گفت
او که آشفتگیام را دو سه روزی میدید
خود سراسیمه به گوش علفی حیران گفت
جوی، از سایهی نجوای علفها فهمید
آب، در گردش بادی که نشد مهمان، گفت
باد از باغ گذر کرد و زهر خانه گذشت
هر که پرسید خبر چیست؟ از آن پنهان گفت
پر شد آوازهی بدنامی من در همهجا
هر کسی عشق نفهمید از آن بهتان گفت
عارفام گفت که عاشق به خدا نزدیکاست
جاهلی حال مرا دید و مرا نادان گفت
من به حسی که مرا زنده کند پا بندم
عشق را واهمهای نیست که این یا آن گفت
×××
هر شب یکی دو شعر
هر شب یکی دو شعر برایت سرودهام
انگار، بیخیال تو هرگز نبودهام
انگار این تویی که مرا شعر میکنی
انگار این منم که صدایت شنودهام
این گفتگوی، بین من و باغ چشم تو
یک شعر نیست، پنجرهها را گشودهام
آثاری از ربودن دل روی کاغذ است
من بارها مرام تو را آزمودهام
باور مکن نوشتن هر شعر از من است
یک خط ز لابلای نگاهت ربودهام
×××
بی سلام آمد و رفت
میان گریهی من بیسلام آمد و رفت
به شوق آمدنی بیدوام آمد و رفت
نماند تا که بگویم که دوستش دارم
چو اضطراب شرابی حرام آمد و رفت
از آنچه بر سر من رفت ذرهای نشنید
چقدر تلخ، چنین بیکلام آمد و رفت
به لحظههای امیدم، چگونه بود و نبود؟
ز روزهای ملالم، کدام آمد و رفت؟
مرا ندید که ماندم اسیر پنجرهاش
چهساده، مرغ لب بام، آمد و رفت
×××
گریهی تلخ
دیشب که تلخ تا ته عادت گریستم
دیدم دگر برای ابد با تو نیستم
دیدم کجای خاطر من ایستادهای
من در کجای ذهن تو باید بایستم
دیشب چنان به یاد تو از خود بهدر شدم
یادم نیامد آن که در آیینه کیستم
از پنجره نگاه، بر آن آسمان دور
سنگی به دست توست، به جز شیشه چیستم
گفتم زمان، غروب تو را از دلم برد
اما بدون رنج تو هرگز نزیستم
عنوان: گنجشک انارستان
شاعر: منوچهر محمدزاده
ناشر: هنر رسانه اردیبهشت
سال نشر: چاپ اول 1389
شمارگان: 3000 نسخه
شماره صفحه: 100 ص.
موضوع: شعرفارسی - قرن 14
قیمت: 16000 ریال