توی آشپزخانه چاقو را محکم فرو میکند توی گوشت مرغ و فشار میدهد و میچرخاند اینور آنور. دلش میخواهد از کنار چاقو خون فواره کند و بزند بیرون. اما این گوشت ِ مرده است و خونی در آن جریان ندارد. چاقو را پرت میکند توی سینک ظرفشویی. صدای برخورد چاقو با صفحهی فلزی این حس را بهش میدهد که چاقو را پرت کردهاست به طرف دل خودش. چهطور میتواند با این وحشتی که از بیدار شدن آبان دارد اینطور سروصدا راه بیندازد. تکههای مرغ را میریزد توی دیگ و دیگ را میگیرد زیر شیر آب. آب کف میکند و بالا میآید. دیگر حالش از همهی غذاهایی که اینقدر بیحوصله درستشان میکند بههم میخورد. غذاهایی که بیشترشان را باید بریزد توی سطل آشغال ... به سینا فکر میکند، به اینکه حالا دیگر آنقدر کارش زیاد شده که برای ناهار نمیتواند بیاید خانه. دلش میخواهد برای سینا ناهار بگذارد تا مجبور نباشد هر روز غذای بیرون را بخورد، اما نمیداند چرا هیچوقت غذایی که مناسب بردن باشد ندارد. فکر میکند همیشه عقب است ... این فکر بدجوری روی ذهنش جا خوش میکند. همیشه عقب است ... چند سال طول کشید تا ازدواج کند. چند سال طول کشید تا آن سوئیت چهل پنجاه متری را با این آپارتمان هشتادمتری عوض کنند. چند سال طول کشید تا بچهدار شوند ...
( صفحه 108)
...
رامش جان نفسش که کمی راست میشود، میگوید: به نظرت من چیکار کردم که باید اینجوری تقاص پس بدم؟
و یکآن فکری که مثل عقربی سیاه روی مغزش راه میرود ... رامش جان گناهکار است ... دلش میخواهد داد بزند تو گناه کردی، گناه کردی که میخواستی بهترین باشی، بهترین معلم، بهترین مادر، بهترین خواهر، بهترین دختر، بهترین مادرشوهر، بهترین مادربزرگ، دلش میخواهد داد بزند تو گناهکاری که گذاشتی دیگران تو را نبینند و گذاشتی دیگران به راحتی از وسطت رد شوند و هر کدام یک سوراخ روی بدنت بگذارند ...
( صفحه 110)
عنوان: هست یا نیست؟
نویسنده: سارا سالار
ناشر: نشر چرخ
سال نشر: چاپ اول و دوم 1392
شمارگان: 2500 نسخه
شماره صفحه: 183 ص.
موضوع: داستانهای فارسی - قرن 14
قیمت: 90000 ریال