Quantcast
Channel: امروز لی‌لی چی می‌خونه؟
Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

نوشیدن مه در باغ نارنج

$
0
0

 

از رودخانه که فاصله گرفتند دختر گفت " کاش بارانی تن‌تان بود تا صدای امواج را می‌شنیدیم. من هم می‌شنوم؟ آمدنی به این فکر می‌کردم که اگر بارانی صدای امواج می‌دهد باقی لباس‌ها چه صدایی دارند. صدای لباس زن‌ها. صدای پاچین‌هاشان. شاید صدای آشفتن شاخه‌های بید بدهد در باد. نه؟ "

کریم خنده‌ای زد " این را باید از عمه‌ام بپرسید. من عمه‌ای دارم که به سکوت خانه‌اش زیادی دلبسته است. مهمان کم دارد اما وقتی هم دارد تا مهمان‌ها رفتند ملافه‌ها و لباس‌هاش را می‌شوید آویزان می‌کند به بند آن هم نه بندی که در حیاط خانه یا پشت‌بام هست.

داخل خانه مقابل آفتاب و در سکوت. آویزان می‌کند تا صدای آدم‌ها از آن‌ها برود. ظرف‌ها را هم شب جلو نور مهتاب می‌گذارد. مهتاب اگر بر دریا کارگر است چرا بر ظروف عمه‌ی من نباشد؟"

دختر ایستاد. " واقعا یا شوخی می‌کنید؟ یعنی صداهایی می‌شنود که آزارش می‌دهند؟"

کریم گفت " لابد چیزی حس می‌کند."

دختر باز راه افتاد. آهی کشید و سر به آسمان کرد. " ای شنوای هر صدا، ای شمارنده‌ی عدد نفس‌ها و نقل قدم‌ها. ای دانای گرانی کوه‌ها و پیمانه‌ی دریاها."

کریم گفت " چه خوب حرف می‌زنید با خدا."

دختر گفت " این حرف‌زدن‌ها را زمانی یاد گرفتم که عزم داشتم جز با خدا با اغیار حرف نزنم. به قول معروف گره انداخته بودم در زبانم. یادش به‌خیر. چه گرهی!"

(صفحه 99)

عنوان: نوشیدن مه در باغ نارنج

نویسنده: مرتضا کربلایی‌لو

ناشر: افراز

سال نشر: چاپ اول 1388

شمارگان: 1100 نسخه

شماره صفحه: 104 ص.

موضوع: داستان‌های فارسی- قرن 14

قیمت: 25000 ریال


Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

Trending Articles