Quantcast
Channel: امروز لی‌لی چی می‌خونه؟
Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

سور شبانه

$
0
0

 

با خودش فکر کرد لابد می‌خواهند ازدواج کنند. حتما پسره تازه کار پیدا کرده و دختره هم بی‌کار است. شاید هم چون حامله است می‌خواهند ازدواج کنند یا شاید تازه می‌خواهند همخانه بشوند.

دختر به او نگاه کرد و دوباره لبخند زد، انگار بلند بلند فکر کرده بود. زیبا هم لبخند زد و دوباره به کتابش چشم دوخت. داشت به مبل خانه‌اش فکر می‌کرد. به مبل ایکیای آبی. درست شبیه همان که رویش نشسته بود. چهار‌پنج سال بعد از عروسی‌اش خریده بود. تهران که بود رویش می‌نشست و تلویزیون تماشا می‌کرد. تصمیم که گرفت بیاید، با بقیه‌ی چیزها، فروختش.

دختر گفت: " رنگش را خیلی دوست ندارم."

پسر گفت: " چرا؟ تو که همیشه از آبی خوشت می‌آمد."

زیبا فکر کرد خیلی وقت است همدیگر را می‌شناسند. او می‌داند که دختر از چه رنگی خوشش می‌آید. من هم از آبی خوشم می‌آید. اما مبل‌های خانه‌ی ما زرد است چون فرزین آن‌ها را انتخاب کرده. ما همیشه همان کاری را می‌کنیم که فرزین می‌گوید. او عقلایی فکر می‌کند و من احساسی. پس باید به او گوش کنم. اما چرا حالا دختر از آبی خوشش نمی‌آید؟ الان او از چه رنگی خوشش می‌آید؟ نکند مثلا ویار ِ رنگ نارنجی دارد؟

دختر دوباره به زیبا لبخند زد.

( از داستان ایکیا . صفحه 12)

 

عنوان: سور شبانه

نویسنده: ناهید طباطبایی

ناشر: زاوش

سال نشر: چاپ اول 1392

شمارگان: 1500 نسخه

شماره صفحه: 82 ص.

موضوع: داستان‌های کوتاه فارسی- قرن 14

قیمت: 40000 ریال

مندرجات: ایکیا/ سور شبانه/ تجریش- دربند/ این شهری‌ها/ مهمان


Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>