Quantcast
Channel: امروز لی‌لی چی می‌خونه؟
Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

حرف هایی که نگفتیم

$
0
0

 

با صدای نامطمئنی گفت: " نمی‌دونم تو این‌جور مواقع چی‌کار باید کرد، دست داد، روبوسی کرد؟"

جولیا گفت: " منم نمی‌دانم."

" وقتی کناپ به من گفت برلینی، بدون این‌که بتونم بگم کجا می‌شه پیدات کرد، اول از همه فکر کردم با همه‌ی خوابگاه‌های " خانه‌ی جوانان" شهر تماس بگیرم، اما حالا واقعا تعدادشون زیاد شده، خب، فکر کردم، اگه یه کم شانس بیارم تو بر‌می‌گردی این‌جا."

با لبخند کم‌رنگی گفت: " صدات همون صداست، یه‌کم بم‌تر شده."

یک قدم به سمت جولیا برداشت.

گفت: " گاهی زمان زود و گاهی هم خیلی به‌کندی گذشت."

جولیا گفت: " گریه می‌کنی؟"

" نه، خاک تو چشمم رفته، تو چی؟"

" منم همین‌طور، احمقانه‌ست، باد نمی‌آد."

توماس به او گفت: " پس چشمات رو ببند."

پارک را ترک کردند و از میدان عبور کردند. توماس او را به تراس یک کافه برد. پشت یک میز نشستند و مدت زمان طولانی بدون آن‌که حرفی بزنند به‌هم نگاه کردند، قادر نبودند حرفی برای گفتن به‌هم پیدا کنند.

توماس صحبت را از سر‌گرفت: " جالبه که تغییر نکردی."

" چرا، مطمئن باش که در عرض بیست سال گذشته تغییر کردم. اگر صبح که از خواب بیدار می‌شم منو ببینی، متوجه می‌شی که سال‌های زیادی گذشته."

" من احتیاجی بهش ندارم، من تک‌تک این سال‌ها رو شمردم."

توماس پرسید: " کجای زندگیت هستی؟"

" تو برلین، پیش تو، همون‌قدر سردرگم‌ام که بیست سال پیش."

" چرا به این سفر اومدی؟"

" آدرسی برای جواب‌دادن به نامه‌ت نداشتم. بیست سال طول کشید تا نامه‌ت به دستم برسه، دیگه به پست اعتماد ندارم."

(صفحه 314)

عنوان: حرف هایی که نگفتیم

نویسنده: مارک لِوی

مترجم: فائزه برقی علیائی

ناشر: افراز

سال نشر: چاپ اول 1392

شمارگان: 1100 نسخه

شماره صفحه: 360 ص.

موضوع: داستان‌های فرانسه - قرن 21 م.

قیمت: 177000 ریال


Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>