- همینطور هم اگه لباس دارین ...
- لباس؟
- بله، یک پیرهن مردونه با یک شلوار که شسته و اتو کرده پَستون میدم. قول میدم.
- موضوع اینه که ... من اینجا لباس مردونه ندارم.
- لباسهای شوهرتون چی؟
- موضوع اینه که ... من شوهر ندارم.
هر دو سکوت کردیم. لبخند زد. من هم.
- متاسفم که شوهر ندارم تا کار شما راه بیفته، اما تا امروز هیچوقت فکر نکرده بودم که یک شوهر لازم دارم.
خندید و روی مبلی نشست.
- با این حال وجود شوهر خیلی لازمه.
- احساس میکنم که از چیزهایی که میخواین بهم بگین قند تو دلم آب نمیشه! اما با این حال حرفتون رو بزنید ... یک شوهر به چه درد من میخوره؟ خب بگین دیگه ...
- که همدمتون باشه.
- کتابهام همدمم هستن.
- که ببرتتون کنار ساحل.
- با بابی سگم میرم.
- که وقتی جایی میرین در رو روتون باز کنه. خودش کنار بره و شما اول داخل شین.
- با درها هیچ مشکلی ندارم و از شوهری که کنار بکشه هم خوشم نمیآد. نه اینها کافی نیست. به چه درد دیگه میخوره؟
- که شما رو خوشبخت کنه.
- عجب! درسته؟
- شما رو دوست خواهد داشت.
- موفق میشه؟
- نباید دوست داشتن شما کار سختی باشه.
- چرا؟
...
عنوان: اسباب خوشبختی
نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
مترجم: شهلا حائری
ناشر: قطره
سال نشر: چاپ اول 1392
شمارگان: 500 نسخه
شماره صفحه: 146 ص.
موضوع: داستانهای کوتاه فرانسه - قرن 20 م.
قیمت: 75000 ریال
مندرجات: اسباب خوشبختی/ بازگشت/ دستکش/ بانوی گل به دست