دعا کرده بودم خدا قلبت را سر جایش بیاورد، همیشه که نباید عقل سرجایش بیاید اما نیامد و روز به روز دورتر شدی. گفتی: " برای کمک به من رابطه مان را کم کم قطع کنیم"، گفتی: " از این به بعد می توانیم مثل دو دوست یا همکار معمولی باشیم." اما نمی دانستی چیزهایی هست که در جَنَم یک زن عاشق نیست مثل کمرنگ کردن رابطه یا تبدیلش به یک دوستی ساده! و تو باز ادامه می دادی که: " عشق تکرار می شود، باز هم عاشق می شوی. زندگی ادامه دارد و شاید بهتر از تو سهم من از سرنوشت باشد" و من با وجود شنیدن همه ی این کلمات بی روح که مثل انشای سال های دبیرستان خسته ام می کرد و سنگین بر سرم فرود می آمد باز لبخند می زدم و ادامه می دادم و امید داشتم و همین دیوانه ات می کرد، این امیدی که قطعش نمی کردم و این هم از بیماری های ما زنان است که گاه حتی تا سال ها بعد ِ رهاشدن مان امید داریم، امید به برگشتن عشق لعنتی شماها!
...
برایم نوشته بودی که ابن سینا در تعریف عشق گفته که " عشق نوعی مالیخولیای عارض بر روح است" و من در جوابت نوشتم که: " و این مالیخولیای محبوب من است."
عنوان: مالیخولیای محبوب من
نویسنده: بهاره رهنما
ناشر: نگاه
سال نشر: چاپ اول 1392
شمارگان: 1100 نسخه
شماره صفحه: 104 ص.
موضوع: داستانهای کوتاه فارسی- قرن 14
قیمت: 50000 ریال
مندرجات: اردک زرد/ چشمهایی که مال توست/ فلامینگو/ اعترافات یک عشق/ عروس شمارهی 2/ باد میآید با بوی تو/ مالیخولیای محبوب من/ این تابستان فراموشت کردم