بعدازظهر شنبه ای از کتابخانه ی کیتسیلانو تلفن زدند و از من خواستند چند ساعتی برای شان کار کنم. تا به خودم آمدم، متوجه شدم آن طرف میز هستم و دارم در کتاب مراجعه کنندگان، مهر تاریخ برگشت می زنم. برخی از همین مراجعه کننده ها را می شناختم، چون مثل خودم مدام کتاب امانت می گرفتند. و حالا به آن ها لبخند می زدم؛ به عنوان یکی از کارکنان کتابخانه. می گفتم: " دو هفته ی دیگر می بینم تان."
بعضی ها می خندیدند و می گفتند: " اوه، خیلی زودتر." آن ها مثل خودم به کتاب اعتیاد داشتند.
معلوم شد که من از عهده ی این کار بر می آیم. هیچ خبری از صندوق پول نبود؛ وقتی هم که کسی جریمه می داد، من باقی پولش را از کشو در می آوردم. به هر حال من جای بیش تر قفسه ی کتاب ها را می دانستم و همین طور موقع مرتب کردن برگه های کارت، ترتیب حروف الفبا را می دانستم. به من پیشنهاد شد ساعات بیش تری آن جا کار کنم و طولی نکشید که کارم تمام وقت شد. من با زنهایی کار میکردم که از مدتها پیش به چهره میشناختم. همگی یادشان میآمد که من چهطوری به آنجا میرفتم و ساعتها آن دور و اطراف در محیط کتابخانه پرسه میزدم.
نشستن پشت آن میز و مواجهه با مراجعه کننده، چه لذت نابی داشت. از این که می توانستم فرز و چابک و دوستانه با کسانی که به من مراجعه می کردند برخورد کنم، لذت می بردم. علاوه بر این که در این اوضاع و احوال، دیگر پنهان شدن و پرسه زدن ها و خیالبافی هایم را کنار گذاشتم و در کتابخانه شناخته شدم؛ همه ی این ها لطف داشت.
( صفحه 113)
عنوان: عشق زن خوب
نویسنده: آلیس مانرو
مترجم: شقایق قندهاری
ناشر: قطره
سال نشر: چاپ اول 1390
شمارگان: 1100 نسخه
موضوع: داستانهای کانادایی- قرن 20 م.
قیمت: 75000 ریال
مندرجات: خواب مادرم/ جزیرهی کورتس/ عشق زن خوب/ در پس صحته/ از جنبهی