این که گفتم " گم شو" برای من تنها یک شوخی بود، گفتم که حرفی زده باشم. به اتفاق واقعی توی این گم شدن فکر نکرده بودم. آنقدر اصرار به رفتن با باقی مردم داشتی که از حرصم چیزی پراندم. " گم شو" برای من تنها دو بار باز و بسته شدن لبها بود و تکرار دو مصوت " اُ" که دو ثانیهای هم روی لب تمام میشد و هم توی ذهن؛ در ردیف همان غرولندهایی که به دختربچههای چموش سر کلاس میکنم تا بجنبند و تندتر بنویسند. چه میدانستم اینقدر بی ظرفیتی که واقعاً گم میشوی، میروی توی خیابان و سرت را به چیزی، به جایی، میکوبانی. هر چه بود، تازه حالا معنایش را فهمیدهام. سکهام دیر میافتد.
...
از همانوقت که هزار کلمه برای منصرف کردنت گفتم و نشد، دیگر حوصله هیچ آدم پیدا بودهای را ندارم. پیدا بودگی وقتی خوب است که اگر نباشی کسی بیاید و دنبالت بگردد و از پیدا شدنت ذوق کند. و گرنه از فرط پیدا بودن، خودت از خودت ناامید میشوی. تمام آدمهای دنیا در یک لحظه یا ناامید هستند یا ناامید نیستند. شق دیگری، مثلا امیدوار بودن یا امیدوار نبودن وجود ندارد. من میخواهم ناامیدی را تا لقمه آخرش بخورم؛ مثل تو که با گم شدنت علم لغتشناسی را منتدار کردی.
...
به سیم آخر زدهام، به آب ِ آخر. خسته شدم از این که حریف شطرنجی باشم که حریف هیچ وقت پیدایش نیست. خواهرم هم که به من میگوید: " سارا، باز صبر کن." ریاضیاش ضعیف است. نمیفهمد که این یک سال و اندی صبر شده است پانصد شب تنهایی، پانصد ضرب در چهار احتمال ِ زنگ تلفن ِ نخورده، پانصد تقسیم بر پانزده سه قیافه اشتباهی پشت آیفون، و پانصد ضرب در سه بشقاب خالی صبحانه و ناهار و شام. و من دیگر نمیکشم که این عدد را به هزار و هزار و یک برسانم.
...
اولش سخت است. سعی ات را بکن. همیشه اولش سخت است. راه که افتادی، دیگر راه خودش جلو میرود، نه این که حتما به جای دوری هم برسی.
عنوان: آنها کم از ماهی ها نداشتند
نویسنده: شیوا مقانلو
ناشر: ثالث
سال نشر: چاپ اول، 1391
شماره صفحه: 88 ص.
شمارگان: 1100 نسخه
موضوع: داستانهای کوتاه فارسی- قرن 14
قیمت: 25000 ریال
مندرجات: پریماهی/ گوش کهندژ/ اولیسه/ متل بلور/ شب هزار و دوم/ سر پیچ بعدی ...