کوه نیستم
ولی خوب میدانم
هیچ سنگی
صبور نیست
نمونهاش
همین
دل ِ بیطاقت ِ تو ...
+++
گفت: گاهی گفتن چهقدر آدم را سبک میکند
کاش می گفتم:
گاهی
چقدر
نگفتن
نیز ...
+++
به هستی خرده مگیر
در از داخل قفل است
اصلا بی خیال این کلمات!
سنجاق سرت را بده
فرار کنیم
از خودمان...
+++
کاری به تقویم نداشته
ندارم
نخواهم داشت
شب و روز ندارد
سکوت تو
یلداست ...
+++
جنگی نیست میان اقیانوسها
اگر احترام بگذارند
به اعتقاداتم
به اطلس ِ آرام ِ صدای تو
ارادتمند
ماهی کوچک تو!
+++
شانه های او شوکران من است
می نوشم و نمی میرم
.
.
.
بسوز سقراط!
+++
نمیدانی هر شب چه به روزمان آورده ... رادیو پیام!
وگرنه نمی گفتی
" شنوندگانِ عزیز، صبح ِ زیبایتان بخیر ... سلام!"
+++
دروغ را لب گفت و گوش باور کرد
دل ... چشمش کور!
دستم به دامنت ...
" پا" چرا نمی رود؟
+++
عنوان: میزبان سرزده رفت
شاعر: هومن قاپچی
ناشر: روزگار
سال نشر: چاپ اول، 1392
شماره صفحه: 120 ص.
موضوع: شعر سپید/ شعر فارسی- قرن 14
شمارگان: 700 نسخه
قیمت: 65000 ریال