اسم من " اسکار" است، ده ساله هستم، و تا الان زیاد شیطنت کردهآم: سگ و گربه را در خانه آتش زدهام، ( حتی گمان کنم ماهیهای قرمز را هم کباب کردهام) و این اولین نامهای است که برای تو مینویسم، چون تا الان به خاطر درسم، وقت این کار را نداشتم.
پیش از هر چیز به تو بگویم: از نوشتن متنفرم، مگر واقعا مجبور باشم، چون گمان میکنم نوشتن، تزیینی است مثل یک لبخند زورکی، مثل یک رشتهی تزیین شده و روبان رنگی است. نوشتن، فقط یک دروغ تزیین شده است. و این حقهی آدم بزرگهاست.
دلیلش؟ اگر ابتدای نامهی مرا دوباره بخوانی، متوجه میشوی: " اسم من " اسکار" است، ده ساله هستم، و تا الان زیاد شیطنت کردهآم: سگ و گربه را در خانه آتش زدهام، ( حتی گمان کنم ماهیهای قرمز را هم کباب کردهام) و این اولین نامهای است که برای تو مینویسم، چون تا الان به خاطر درسم، وقت این کار را نداشتم. " در صورتی که میتوانستم نامهام را اینطور شروع کنم: " مرا کلهتخممرغی مینامند، به نظر هفت ساله میآیم، به خاطر سرطانم در بیمارستان زندگی میکنم و تا حالا با تو صحبت نکردهام چون فکر نمیکردم وجود داشته باشی."
فقط اگر این را بنویسم بد میشود و تو کمتر به من علاقمند میشوی، ولی من به توجه و علاقهی تو نیاز دارم.
عنوان: اسکار و بانوی صورتیپوش
نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
ترجمه: محبوبه فهیم کلام
ناشر: نشر دات
سال نشر: چاپ دوم 1390
شماره صفحه: 80 ص.
موضوع: داستانهای فرانسه-- قرن 20 م.
قیمت: 20000 ریال