پدرش گفت: " در میان آشناییهای همهی عمر یک مرد، برایش فقط سه زن واقعا دارای معنی هستند. بیشتر و کمتر از این نیست."
پدرش با لحنی فیلسوفمابانه اما واضح چنین گفت. درست مانند این که بگوید، کرهی زمین در سال یکبار دور خورشید میچرخد. جونپه ساکت این سخن را شنید. از این که چنین چیزی را پدرش غیرمنتظره گفت، متعجب هم شد، اما هیچنظری به ذهنش نرسید که در آن موقعیت بیان کند.
پدرش ادامه داده بود: " بنابراین بعد از این وقتی با زنان مختلف آشنا شدی، اگر طرفت خودش نباشد، آن آشنایی به دردنخور خواهد شد. بهتر است این را به خاطر داشته باشی."
بعد از آن چندین سوال به ذهن پسر جوان رسیده بود. " احتمالا آیا قبلا پدر با سه زن آشنا نشده بود؟ آیا مادر یکی از آن سه نفر است؟ اگر اینطور است، بین پدر و آن دو نفر دیگر چه گذشت؟"
...
جونپه وقتی با زنی جدید آشنا میشد، از خودش میپرسید، این زن برای من زنی ( واقعا دارای معنی) خواهد بود؟ بعد همین سوال همیشه برایش مسالهای پیچیده میشد. به عبارتی همزمان که اشتیاق داشت طرفش زنی (واقعا دارای معنی) باشد، از این هم وحشت میکرد که برگههای کمشمارش را در مراحل اولیه زندگی استفاده و تمام کند. جونپه از اینکه نتوانست به نخستین طرف دارای معنی که دید، برسد، اعتماد به نفسش را نسبت به توانایی خود - توانایی پُرمفهومی که احساسات عاشقانه را در زمان مناسب بهشکل مناسب آشکار کند- از دست داد. او اغلب اینطور میاندیشید، احتمالا من انسانی هستم که با گرفتن چیزهای بیارزش در دست، پیوسته در حال فراری دادن مهمترین امور زندگیام هستم.
عنوان کتاب: داستانهای عجیب توکیو
نویسنده: هاروکی موراکامی
مترجم: قدرتالله ذاکری ( ترجمه از زبان ژاپنی)
ناشر: نشر افراز
سال نشر: چاپ اول، 1390
صفحه: 168 ص.
شمارگان: 1100 نسخه
قیمت: 42000 ریال
موضوع: داستانهای ژاپنی-- قرن 20 م.
مندرجات: خلیج کوچک هانالی/ همهجا، ممکن است پیدایش کنم/ سنگی به شکل کلیه، که هر روز جابهجا میشود/ میمون شیناگاوا