ژه، دو هزار و سیصد و چهل و دو روز از مرگش گذشته بود که شروع به لبخند زدن کرد. در ابندا، هیچکس این لبخند را نمیدید. بر سر چیزهایی که هیچکس نمیبیند، چه میآید؟ رشد میکنند.
هر چیزی که رشد میکند، در ناپیدا رشد میکند و با گذشت زمان، قدرت بیشتر و مکان بیشتری میگیرد.
پس، لبخند ژه که از دو هزار و سیصد و چهل و دو روز پیش در دریاچهی سن سیکست در ایزر غرق شده بود، تشعشع روزافزونی را آغاز کرد.
...
سلام، اسمم آلبن است. آگهی شما را خواندهام، از آن خوشم میآید. هیچوقت در کتابفروشی کار نکردهام. اما کار و کاسبی با آدمها در شغل قبلیام داشتهام. به آنها قابلمه میفروختم، پس خیلی خوب هم میتوانم به آنها کتاب بفروشم. کسی که کار کوچکی را به خوبی انجام میدهد، از عهدهی کاری بزرگتر هم برمیآید، و بالعکس. در اینباره چه فکر میکنید. آدرسم را میگذارم. با احترامات.
...
آگهی شما را در نانوایی خواندم. نمیدانم چند تا بچه دارید، یادداشتتان خیلی واضح نبود. نوشتههایی هستند که فراریام میدهد، مال شما جلبم میکند. مایلم که فرزندانتان را نگه دارم. اگر به اندازه کافی بزرگ هستند، میتوانم به آنها ویولون یاد بدهم. این یادداشت را پیش نانوا میگذارم که به شما بدهد. اسمم آلبن است.
...
سلام. اسمم آلبن است. هنوز جوانم و فکر میکنم مدت مدیدی جوان بمانم. در ایزر به دنیا آمدهام. اما همه جا میتوانم زندگی کنم. شب را دوست دارم، انتظار کشیدن را دوست دارم، نگاه کردن را دوست دارم، تنها بودن را دوست دارم. از کار پیشنهادی شما در مرکز نظارت تصویری، احساس راحتی میکنم. با این حال میخواستم چیزی را بدانم. شما بر چه نظارت میکنید؟
عنوان: ژه
نویسنده: کریستین بوبن
مترجم: فرزین گازرانی
ناشر: ثالث
سال نشر: چاپ اول: 1385، چاپ سوم: 1388
صفحه: 87 ص.
موضوع: داستانهای فرانسه-- قرن 20 م.
شمارگان: 1650 نسخه
قیمت: 20000 ریال