شازده کوچولو روی تخته سنگی نشست و به آسمان نگاه کرد. گفت: " این که ستاره ها توی آسمون روشن اند آیا به این دلیله که هر کسی بتونه یه روزی ستاره خودش رو پیدا کنه؟ ... سیاره ام رو ببین، درست اون جا بالای سر ماست. اما چقدر دوره. "
مار گفت: " چه ستاره زیبایی. برای چی این جا اومدی؟ "
شازده کوچولو گفت: " با گُلی مشکل پیدا کرده بودم."
مار گفت: " اوه! "
و هر دو ساکت شدند.
بالاخره شازده کوچولو گفت و گو را دوباره از سر گرفت: " آدما کجان؟ تو صحرا حس تنهایی و غریبی به آدم دست می ده ... "
مار گفت: " بین آدما هم حس تنهایی و غریبی دست می ده."
شازده کوچولو مدتی طولانی به مار زل زد.
( صفحه 70)
...
" همه آدم ها ستاره هایی دارن که برای مردم مختلف یه جور نیستن. برای کسایی که مسافرن، ستاره ها راهنمان. برای بعضی دیگه چیزی بیش از چراغ های روشن توی آسمون نیستن. برای کسایی که دانشمندند، اونا معمان. برای مرد تاجر من، طلا بودن اما همه این ستاره ها ساکت و خاموشن. فقط تویی که ستاره هایی خواهی داشت که کس دیگه ای اونا رو نداره."
( صفحه 98)
***
عنوان:شازده کوچولو
نویسنده:آنتوان دو سنت اگزوپری
مترجم:زهرا تیرانی
ناشر:نشر آموت
سال نشر:چاپ اول 1392- چاپ دوم 1393
شمارگان: 1100 نسخه
شماره صفحه: 104 ص.
موضوع:داستان های فرانسه - قرن 20 م.
قیمت: 60000 ریال