Quantcast
Channel: امروز لی‌لی چی می‌خونه؟
Viewing all 549 articles
Browse latest View live

یک منبع خوب برای کتابهای کودک و نوجوان


بیشعوری

$
0
0

 

غرزدن

بیشترین حجم نق را در دنیا بی شعورها تولید می کنند. بی شعورها در موارد زیر غر می زنند:

وقتی که دیگران پولی به دست بیاورند؛

وقتب که خودشان پولی به دست بیاورند؛ درباره این واقعیت که باید برای امرار معاش کار کرد؛

درباره طول مدتی که بیکار شده اند؛

درباره هوا؛

درباره اقتصاد؛

به خاطر کم توجهی بچه هایشان به آنها؛

به خاطر پرتوقعی والدینشان؛

برای سیاست های جهانی؛

برای اینکه چرا به نظر نمی آید هیچ کس از آنها خوشش بیاید؛

از دست آدم هایی که مدام در حال غر زدنند؛

 

شراکت

بی شعور ها عاشق شراکتند و به همین دلیل بسیاری از چیزهایشان را با دیگران قسمت می کنند. مثلا همیشه آماده اند که دیگران را در این جور چیزها شریک کنند:

 

بدبختی هایشان؛

تقصیرها؛

تعهدات؛

نگاه کسالت بارشان به زندگی؛

اضطراب؛

نظراتشان؛

تبخالشان؛

 

***

 

عنوان: بی شعوری ( راهنمای عملی شناخت و درمان خطرناک ترین بیماری تاریخ بشریت)

نویسنده: خاویر کرمنت

مترجم: محمود فرجامی

ناشر: انتشارات تیسا

سال نشر: چاپ اول 1392 - چاپ شانزدهم 1393

شمارگان: 1000 نسخه

موضوع: خود شناسی - شخصیت - اختلالات شخصیت - رفتار

قیمت: 120000 ریال

 

دوستت دارم: هزار سال دوستت دارم در شعر ایران

$
0
0

 

عشق می‌ورزم و امید که این فن شریف

چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود

دوش می‌گفت که فردا بدهم کام دلت

سببی ساز خدایا که پشیمان نشود

حسن خلقی ز خدا می‌طلبم خوی تو را

تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود.

 

( حافظ)

×××

 

تمام دلم دوست‌داردت تمام تنم خواستار توست

بیا و به چشمم قدم گذار که این همه در انتظار توست

نظر نه به سود و زیان کنم هر آنچه بگویی همان کنم

بگو که بمان یا بگو بمیر! اراده من اختیار توست

به دار و ندارم نگاه کن که هیچ جز عاشقی نماند

تمام وجودم همین دل است تمام دلم بی‌قرار توست.

( سیمین بهبهانی)

×××

 

عنوان: دوستت دارم: هزار سال دوستت دارم در شعر ایران

گردآورنده: یارتا یاران

ناشر: نشر دوران

سال نشر: چاپ اول 1387- چاپ ششم 1392

شمارگان: 5500 نسخه

شماره صفحه: 304 ص.

موضوع: شعر فارسی -- مجموعه ها / عشق در ادبیات

قیمت: 260000 ریال

تمام زمستان مرا گرم کن

$
0
0

 

شهلا گفت: زنت، بچه هایت را دوست داری؟

مهران گفت: تو چه طور؟

شهلا گفت: آره. عادت کرده ام. حسابی خانه دار شده ام. جارو، پارو، عصرها دیکته به این یکی؛ حاضر کردن علوم با آن یکی؛ شام برای محسن که شب‌ها تا می‌آید جلو تلویزیون وا می‌رود و بعد از شام صدای خروپفش همه جا را می‌گیرد. غرغرو شده‌ام. نق می‌زنم. بعضی شبها با ماشین می‌گردیم. توی ماشین پیتزایی، همبرگری سق می‌زنیم. بلوارها را بالا می‌رویم و پایین می‌آییم. دور می‌زنیم تا یکی از بچه‌ها بگوید بابا برگردیم، تلویزیون فیلم داره. بر‌می‌گردیم. چای دم می‌کنم. می‌خوریم. بچه‌ها می‌خوابند و من لیوان‌ها را می‌شویم. کتری را آب می‌کنم، می‌گذارم روی اجاق تا فردا صبح که محسن از خواب بیدار شد، شعله را روشن کند و بعد چراغ را خاموش می‌کنم و می‌خوابیم.

 شهلا گفت: تو چه کار می‌کنی؟

مهران گفت: منم ... چه فایده. مثل محسن یا مثل خودم. بگذریم از دیدنت خیلی ... خیلی خوشحال شدم.

شهلا گفت: خاکسترها را هم زدیم.

×××

 

عنوان: تمام زمستان مرا گرم کن

نویسنده: علی خدایی

ناشر: نشر مرکز

سال نشر: چاپ اول 1379- چاپ نهم 1393

شمارگان: 1000 نسخه

شماره صفحه: 138 ص.

موضوع: داستان‌های کوتاه فارسی - قرن 14

قیمت: 85000 ریال

عنوان داستان‌ها:تمام زمستان مرا گرم کن/ فانفار/ عصرهای یک‌شنبه/ مکالمه/ شماره 69909/ سالاد لوبیاسبز با سیر تازه / تخت‌های روی آب/ حوله‌های نیمه‌شب/ مرغابی‌ها/ خاک‌سپاری

چون گناهی آویخته در تو

$
0
0

 

در می‌زنند

کیست؟

گرد و خاک تنهایی‌ام را جارو می‌زنم زیر فرش

لبخندی بر صورتم می‌گذارم

و در را باز می‌کنم

×××

 

غریبه‌ای نگاهم می‌کند

غریبه‌ای همکلامم می‌شود

به غریبه‌ای لبخند می‌زنم

با غریبه‌ای حرف می‌زنم.

غریبه‌ای به من گوش می‌سپارد

و بر غم‌های ساده‌ی او

می‌گریم

در این تنهایی که

غریبه‌ها را گرد هم می‌آورم

×××

 

رد ِ تو را دنبال می‌کند، سایه‌ام

قدم به قدم که می‌روی

قدم به قدم که باز می‌آیی

 

چون گناهی

در تو آویخته‌ام

بی آرزوی رستگاری

×××

 

مانند ولگردی

که تا توانسته خود را پُر کرده

از ترس ِ یک روز بی غذا ماندن

 

خیره می‌شوم به تو

که بر دامنم

سر گذاشته‌ای

×××

 

خواهش می کنم

بیا ...

 

قهوه‌ای سفارش داده‌ام

و از ترس ِ آن که

مبادا دیر برسم

کیف پولم را فراموش کرده‌ام.

×××

  

عنوان: چون گناهی آویخته در تو

شاعر: مرام المصری

مترجم: سید‌محمد مرکبیان

ناشر: چشمه

سال نشر: چاپ اول 1393

شمارگان: 1000 نسخه

شماره صفحه: 106 ص.

موضوع: شعر عربی - قرن 20 م.

قیمت: 65000 ریال

 

سوی آبی بادها: تاملی بر عکس های رینکو کاوائوچی

$
0
0

 

 

سادگی

سادگی؛

این تنها چیزی است که آدمی را به رهایی می رساند.

 

***

 

همه چیز روزی به پایان خواهد رسید

همه چیز!

انسان چه فقیر است.

 

***

چه کسی می داند

کدام برگ پیش از همه فرو می افتد؟

جز باد!

 

***

 

غنچه ها به خاک

و

پرندگان به لانه های قدیمی شان باز می گردند

اما

هیچ کس نمی داند بر سر بهار چه آمد!

 

***

 

به خواب دیدم که پروانه ام

بال افشان و بی قرار

شادمانه به گشت بال می زدم

پریدم از خواب

خود بودم

پروانه پرید یا من خواب دیدم؟

من پریدم یا پروانه خواب دید؟

 

***

 

نمی دانم به چه می اندیشند آدمیان زادگاهم؟

می دانم اما گل های آن جا هنوز

همان عطر همیشگی را دارند.

 

***

 

تنها یک روز از عمر جیرجیرک باقیست

اما صدایش

آنقدر بلند است

انگار که اولین روز زندگی اش.

 

***

 

فتح جهان؛ وانهادن آن است

جهان را رها کن

در اندیشه فتح آن مباش.

 

***

 

عنوان: سوی آبی بادها: تاملی بر عکس های رینکو کاوائوچی

پدیدآور: کیارنگ علایی

ناشر: حرفه هنرمند

سال نشر: چاپ اول 1393

شمارگان: 2000 جلد

شماره صفحه: 160 ص.

موضوع: عکاسی - ژاپن / عکاسی هنری

قیمت: 165000 ریال

 

سامسای عاشق

$
0
0

 

سامسا، نه می‌دانست کجاست و نه می‌دانست چه باید بکند؛ فقط می‌دانست یک انسان است، انسانی به نام گرگور سامسا. اما چطور نفهمیده بود؟ شاید وقتی که خوابیده‌بود، کسی این را در گوشش زمزمه کرده باشد؟ او قبل از این‌که گرگور سامسا شود، که بوده است؟ چه بوده است؟

اما همین که او این سوال را از خودش پرسید، انگار دسته‌ای پشه‌ی سیاه رنگ به دور سرش چرخیدند و وزوزکنان با حرکت به سمت بخش‌های نرم‌تر مغز، بزرگ‌تر و متراکم‌تر شدند. سامسا تصمیم گرفت از فکر کردن دست بردارد چرا که هر چیز مرتبط با این موضوع، از ظرفیت او خارج بود.

( صفحه 9)

 

حتی فکر کردن به او گرمابخش بود. دیگر، از آن زمان به بعد آرزو نداشت که یک ماهی یا گل آفتابگردان باشد. از انسان بودنش خوشحال بود، البته راه رفتن روی دو پا و لباس پوشیدن دردسری بزرگ بود و هنوز چیزهای زیادی بود که از آن‌ها سر‌‌ در نمی‌آورد. با این حال اگر او یک ماهی یا گل آفتابگردان بود، نه یک انسان، محال بود که چنین احساسی را تجربه کند.

( صفحه 38)

×××

 

عنوان: سامسای عاشق

نویسنده: هاروکی موراکامی

مترجم: مریم عروجی

ناشر: موسسه انتسارات بوتیمار

سال نشر: چاپ اول 1393

شمارگان: 1000 نسخه

شماره صفحه: 40 ص.

موضوع: داستان‌های ژاپنی - قرن 21 م.

قیمت: 45000 ریال

 

آموزش یوگا و مدی تیشن در 30 روز

$
0
0

 

عنوان:آموزش یوگا و مدی تیشن در 30 روز
نویسنده:ریچارد هیتلمن
مترجم:علی اصغر شجاعی
ناشر:انتشارات تهران
سال نشر:چاپ اول 1376- چاپ چهارم 1388
شمارگان: 1000 نسخه
شماره صفحه: 264 ص.
موضوع:یوگا / مدی تیشن
قیمت: 85000 ریال

درباره نویسنده:http://en.wikipedia.org/wiki/Richard_Hittleman


صعود زندگی من

$
0
0

 

کودکانی که در این منطقه دیدیم با سلام سنتی نپالی " ناماسته " از ما استقبال کردند. بچه هایی که با افتخار در لباس های کهنه و وصله پینه شده خود در حالی که کف دو دست را به هم چسبانده، به حالت دعا، در مقابل صورت شان گرفته بودند با لبخندی دلنشین از بالای انگشتان خود به ما چشم دوخته بودند. بسیاری از مردم نپال در کلبه های کوچک گلی، بدون آب لوله کشی، زندگی می کردند. نه مدرسه، نه بیمارستان، و نه حتی یک دست لباس اضافی. اما به نظر می رسید بعضی از شادترین و راضی ترین مردم روی کره زمین هستند. این افراد دوست داشتنی و با رفتار دوستانه شان، گدایی و دزدی نمی کردند و لبخند مهربانانه و پر مهر هرگز از صورت شان محو نمی شد. تضاد بین پذیرش و شادی آنان با وجود آن همه محرومیت، و آرزوهای تمام نشدنی ما ( به عنوان آمریکایی) برای داشتن چیزهای بیشتر و بهتر، بسیار آشکار بود. چیزهای فراوانی وجود داشت که از این مردم آرام یاد بگیریم که چطور راضی باشیم. در همان واژه سلام، دنیایی معنی نهفته بود. یک تعبیر از " ناماسته " این است: من به نقطه ای در وجود شما که در آن تمام کائنات ساکن است، احترام می گذارم. من به جایی در شما که از عشق، حقیقت، نور و آرامش است، احترام می گذارم. هنگامی که شما در آن مکان در خود هستید، من در آن مکان در خودم هستم، ما یکی هستیم.

( صفحه 91)

انسان نیازمند درک متعادل اهمیت و بی اهمیتی خویش است.

( صفحه 41)

شیوه زندگی را به تدریج می توان تغییر داد. در غیر این صورت در این کار ناکام می شویم. یک بار جایی خواندم عادت چیزی نیست که بتوان آن را از پنجره بیرون انداخت بلکه باید آن را به آرامی از پله ها بیرون برد.

( صفحه 124)

زمان راهی برای از بین بردن نگرانی ها و ترس ها دارد و می کوشد آنها را با ظاهر عقل که ظاهرا با گذشت زمان می آید، بپوشاند و تغییر دهد. اما نگرانی ها و ترس ها از بین نمی روند مگر این که انسان آنها را برملا کند، کاملا افشا سازد و بعد با لگد از خانه بیرون بیندازد.

( صفحه 119)

مواظب افکار و اندیشه های خود بودن هم کار مهمی است. چه تعداد از ما کاملا از افکاری که مغزمان را پر کرده، شاید در گوشه ای پنهان شده و ما را آزار می دهند، خبر داریم؟ چه تعداد از ما به این موضوع فکر کرده ایم که اگر می توانستیم تا حدی پنهان شویم یا اگر شخص دیگری ناپدید می شد تمام مشکلات ما حل می شد؟ پوآن، دوست هندی من، زمانی از من پرسید: " چرا بیشتر آمریکایی ها اجازه می دهند دیگران در فکر آنان جا خوش کنند و آنجا را به کثافت بکشند؟ "

( صفحه 122)

 

***

 

عنوان: صعود زندگی من - سفری معجزه آسا از آستانه مرگ تا پیروزی بزرگ زندگی

The climb of my life: a miraculous journey from the edge of death to the victory of a lifetime

نویسنده: لارا ایوانز  Laura Evans

مترجم: علی ایثاری کسمایی

ناشر: آموت

سال نشر: چاپ اول 1392 - 1996

شمارگان: 1100 نسخه

شماره صفحه: 216 ص.

موضوع: ایوانز، لارا، 1949-   م. -- سرگذشتنامه

زنان کوهنورد-- ایالات متحده-- سرطان-- بیماران-- سرگذشتنامه

قیمت: 100000 ریال

 

طهران، خیابان جمهوری

$
0
0

 

 

برای کبوترها دانه می پاشم

به گلدان های پشت پنجره آب می دهم

پنجره را باز می کنم

به خورشید می گویم: صبح به خیر

نگران نباش

همه چیز مثل گذشته است

 

***

 

کاش

خانه ی ما پنجره ای

برای دیدن تو داشت

پنجره ای که می شد از آن

رقص درختان حیاط را

تماشا کرد

 

***

 

من هیچ وقت کاری نمی کنم

که مجبور باشم

از کسی عذرخواهی کنم

اما

همیشه به خودم می گویم

من را ببخش

 

***

 

عنوان: طهران، خیابان جمهوری (شعرهای آزاد)

شاعر:سید احمد حسینی

ناشر:هنر رسانه اردی بهشت

سال نشر:چاپ دوم 1393

شمارگان:1500 نسخه

شماره صفحه:100 ص.

موضوع:شعر فارسی -- قرن 14

قیمت:50000 ریال.

 

پل های مدیسون کانتی

$
0
0

 

حالا شکی ندارم که از مدت ها پیش، من و تو به سوی هم کشیده می شدیم. گرچه هیچ یک از ما پیش از آشنایی، دیگری را ندیده بود، اما ورای بی خبری ما، نوعی ندای درونی به ما اطمینان می داد که هم دیگر را خواهیم دید، مانند دو پرنده تنها که به حکم تقدیری آسمانی بر فراز دشت های بزرگ پرواز می کنند، ما هم تمام این سال ها و در تمام مدت زندگی مان به سوی هم در حرکت بودیم

( صفحه 33)

تجزیه و تحلیل کُل را نابود می کند. بعضی چیزها، چیزهای اسرارآمیز در کل یک معنا دارند. اگر به جزییات آن ها نگاه کنی، از بین می روند.

( صفحه 48)

 

فرانچسکا: به نظر می رسد کار جالبی دارید!

رابرت: همین طور است. کارم را خیلی دوست دارم. جاده را دوست دارم و هم چنین ساختن عکس ها را.

عبارت ساختن عکس ها توجه فرانچسکا را جلب کرد: پس عکس ها را می سازید، نمی گیرید؟

- بله! لااقل خودم این طور فکر می کنم. بین عکاسی غیرحرفه ای که آخر هفته عکس می گیرد و کسی که از این راه امرار معاش می کند، فرق است. عکسی که می گیرم دقیقا آن چیزی که تعیین شده نیست. سعی می کنم آن را طوری از کار در آورم که بازتابی از ضمیر و روحم باشد. می کوشم در تصویر ویژگی های شعری بیابم. مجله سَبک و خواسته های خود را در نظر دارد و اغلب نظر من با نظر سردبیر مخالف است. با این که در نهایت، آن ها تصمیم می گیرند که چه چیزی باید چاپ شود و چه چیزهایی دور ریخته شود این موضوع آن ها را می رنجاند. فکر می کنم آن ها خوانندگان خود را بهتر می شناسند ولی دلم می خواهد گاه به من شانس بیشتری می دادند. این، مشکل امرار معاش از طریق هنر است. شما همیشه با بازار طرف هستید و بازار، پرهیاهو، طبق سلیقه ی عمومی شکل می گیرد.بازار بیش از هر چیز ذوق هنری را از بین می برد.

( صفحه 58)

 

افراد مدیسون کانتی درباره ی مسائلی این گونه صحبت نمی کردند. صحبت آنها بیشتر درباره آب و هوا، ارزش مزارع، تولد نوزادها، مراسم عزاداری و برنامه‌های دولت و تیم های ورزشی بود. آن ها درباره هنر یا رویا حرف نمی زدند. آن ها درباره واقعیت هایی که موسیقی را خاموش و رویا ها را در محفظه نگاه می داشت صحبت می کردند.

( صفحه 60)

 

رابرت به اجاق اشاره کرد و گفت: غذا چه بوی خوبی دارد! بوی ... آرامش.

فرانچسکا به عبارت او فکر کرد و از خود پرسید: مگر می شود چیزی بوی آرامش بدهد؟

حق با او بود. بعد از آن همه آشپزی با گوشت خوک و درست کردن استیک و کباب بریان برای خانواده، این غذا بوی آرامش می داد. هیچ خشونتی با مواد غذایی آن همراه نبود، جز بیرون کشیدن سبزیجات از خاک. سبزیجات به آرامی می پخت و بوی آرامش می پراکند. آرامش بر آشپزخانه حاکم بود.

( صفحه 62)

 

***

 

عنوان: پل های مدیسون کانتی

نویسنده: رابرت جیمز والر

مترجم: منصوره وحدتی احمد زاده

ناشر: انتشارات افراز

سال نشر: چاپ اول 1389

شمارگان:1100 نسخه

شماره صفحه: 168 ص.

موضوع: داستان های آمریکایی- قرن 20 م.

قیمت: 40000 ریال

 

جمعه ها هنوز خواب می بینند

$
0
0

 

نیامدن؟ نه، هرگز به او نمی آید

اگر چه دیر شد اما نگو نمی آید

 

نگو به حال شب ما دلش نمی سوزد

نگو که صبح به این سمت و سو نمی آید

 

هوای باران را انتظار داشته باش

کویر می شکفد، عطر پونه می آید

 

خدای من! اما آن بهار ِ بی تردید

سر قرار زمستان چگونه می آید؟

 

***

 

عنوان:جمعه ها هنوز خواب می بینند

شاعر:سودابه مهیجی

ناشر:سپیده باوران

سال نشر:چاپ اول 1390

شمارگان: 2200 نسخه

شماره صفحه: 111 ص.

موضوع:شعر فارسی - قرن 14

قیمت: 33000 ریال

ساراییسم

$
0
0

 

ب
ا
ر
ا
ن گرفت
از پلکان ابر بالا رفت

زن
بی اجازه
قهرمان قصه ی من شد

خورشید را
از روی ی سقف آسمان
برداشت
سیگار خیسش
با تب خورشید روشن شد

پُک زد
میان ابرها
سیگار خیسش را
به بادهای ی مضطرب بخشید گیسش را

ب
ا
ر
ا
ن
تنش را زخم کرد

ب
ا
ر
ا
ن
تنش را خورد

بر صورتش هاشور
در رگ هاش سوزن شد

با لحن دریا داد می زد

: ناخدا خورشید!
این بادها پیراهنم را بادبان کردند
دریا،
به ساحل می برد کشتی شعرم را.

دریا
شبیه چشم های ی وحشی زن شد

(ساحل
شما را وارد شعر جدیدی کرد)
در گوش ماهی ها
زنی
آواز می خواند
من
می شناسم لهجه ی ی دریایی اش را

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم
به ویرانه های ی باغ ها ی ی تخیل
به داس های واژگون شده ی ی بیکار
و دانه های ی زندانی
نگاه کن چه برفی می بارد ...



عنوان:ساراییسم ( غزل متن)
شاعر:سید احمد حسینی
ناشر:نشر نیماژ
سال نشر:چاپ اول 1392 - چاپ ششم 1393
شمارگان: 1100 نسخه
شماره صفحه: 88 ص.
موضوع:شعر فارسی - قرن 14
قیمت: 70000 ریال

پیش از آن که بخوابم

$
0
0

 

این آلبوم برایم می گوید چه کسی هستم؛ ولی هنوز هم دلم نمی خواهد لایش را باز کنم. می خوام مدتی همین جا بنشینم؛ در حالی که کل گذشته محو و مبهم است. در وضعیت تعلیق و بلاتکلیفی ام؛ جایی بین احتمال و واقعیت. از کشف گذشته ام وحشت دارم؛ از آن چه به دست آورده ام و آن چه به دست نیاورده ام.

( صفحه 18)

حالا دو تن از من در یک جسم جای دارد؛ یکی زنی است چهل و هفت ساله، آرام و مودب که حواسش هست چه رفتاری شایسته و مناسب است و چه رفتاری نیست؛ و دیگری در دهه بیست زندگی اش است و دارد جیغ می کشد. نمی فهمم من کدامشان هستم.

( صفحه 33)

 

چه بهتر که گذشته را از نو خلق کنم تا قابل تحمل شود. و هر آنچه لازم بود بقیه سال های عمرم باور کنم، برای خودم بسازم.

( صفحه 118)

 

سرم را بلند کردم. درست وسط خیابان بودم؛ در حالی که اتومبیلی جلویم نگه داشته بود و راننده اش با خشم و عصبانیت داد و هوار می کرد. تصویری جلوی ذهنم آمده بود؛ خودم، در حالی که استخوان هایم خرد و خاکشیر می شد و من همین طور تمام تن و جسمم روی کاپوت اتومبیل یا حتی زیر آن بالا و پایین می رفت، دراز به دراز؛ آشفته و زهوار در رفته؛ پایان یک زندگی درب و داغون و به هم ریخته.

یعنی امکان داشت به همین سادگی باشد؟ یعنی می شد تصادف دومی به هر آنچه که تصادف اول - آن همه سال پیش- آغاز کرده بود؛ پایان بدهد؟ احساس می کنم انگار بیست سالی است که مرده ام؛ ولی آیا باید همه چیز به تدریج، به این جام ختم شود؟

چه کسی جای خالی ام را حس می کند؟ شوهرم. شاید هم یک دکتر؛ گر چه من برایش صرفا نقش یک بیمار را دارم و بس. ولی کس دیگری در کار نیست. یعنی دایره افراد زندگی من تا این حد تنگ و محدود شده است؟ یعنی دوست هایم یکی یکی مرا طرد کردند؟

( صفحه 174)

 

***

 

عنوان:پیش از آن که بخوابم

نویسنده:اس. جی. واتسون

مترجم:شقایق قندهاری

ناشر:آموت

سال نشر:چاپ اول 1391- چاپ چهارم 1393

شمارگان: 1100 نسخه

شماره صفحه: 472 ص.

موضوع:داستان های آمریکایی - قرن 20 م.

قیمت: 225000 ریال

 

مجرد ها

$
0
0

 

سیلوی:   امیدوارم از این جا بیرونمون نکنه. دلیل اخراج: زیادی خنده رو. مضرات: حواس پرتی دیگر کارمندان.

میشل:   بس کن. خوب می دونی منظورش چی بود. اشتباه نکرده ... ما هر روز با آدمایی سروکار داریم که رنج می کشن ... پس باید قیافه آدمای دلسوز رو به خودمون بگیریم ...

سیلوی:   من موافق نیستم. این آدما قوت قلب لازم دارن. مثل همه. اونا به عشق محتاج ان. گاهی دوباره به چیزی که قبلا بهت گفته بودم فکر می کنم.

میشل:   چی؟

سیلوی:   این که تلاش کنیم مطلقه ها دوباره ازدواج کنن.

میشل:   وقتی خوب فکر می کنم ... بعید می دونم دلشون بخواد این کارو بکنن.

سیلوی:   کیا؟

میشل:   مطلقه ها دیگه ... مطمئن نیستم دلشون بخواد تو دل کسی جا بشن. قیافه ی بعضی هاشون رو دیدی؟ یه جوریه انگار از یه سوء قصد جون سالم به در بردن.

سیلوی:   با این حساب، آدما هیچ وقت خوشبخت نیستن. وقتی تنهان می خوان جفت باشن. وقتی ازدواج می کنن می خوان تنها باشن. باید یه راهی پیدا کرد.

 

***

 

عنوان:مجردها

نویسنده:دوید فوئنکینو

مترجم:ساناز فلاح فرد

ناشر:انتشارات افراز

سال نشر:چاپ اول 1391

شمارگان: 1100 نسخه

شماره صفحه: 64 ص.

موضوع:نمایشنامه فرانسه - قرن 20 م.

قیمت: 30000 ریال.

 


نسکافه با عطر کاهگل

$
0
0

 

 

نه ... دیگر چیزی نمی خواستم، جز خواب.

پس، آرام روی برف ها دراز کشیدم و با خیال راحت چشم هایم را بستم. داشتم جزئی از یخبندان می شدم ...

حال خوبی داشتم، سبک بودم و دلم آرام بود. بوی خوبی می آمد، به پلک هایم فشار آوردم و چشم هایم را با اکراه باز کردم. همه جا سپید بود و گرم. خیالم راحت شد، بالاخره مُرده بودم و از بند دنیای زنده های بی وجود! آزاد شده بودم. نمی دانستم برف، این قدر راحت آدم را می تواند به اینجا بیاورد. انگار بی درد خوابیده ای و بی درد یک جای دیگر بیدار شده ای. واقعا این قدر مُردن دلنشین و شیرین بود؟

( صفحه 162)

 

شناسنامه را که به دستم دادند، انگار خودم نبودم. حالا شده بودم یکی که دیگران و خودم، با جان و دل خواسته بودیم. باید آنچه را که در سابق بودم، بیشتر فراموش می کردم تا با زندگی ِ جدیدم بهتر خو بگیرم. هر چند، تا آن موقع هم هنوز چیزی به یاد نمی آورم، جز اینکه وجود داشته ام!

( صفحه 186)

 

اگر هیچ چیزی یادم نمی آمد، دست کم این یکی را می دانستم که به خواندن علاقه دارم. چیزی انگار در وجودم، میلم را مدام به مطالعه زیاد می کرد، مطالعه و مطالعه. مثل اینکه این خصلت، از جایی که هنوز نمی دانستم کجاست، به من ارث رسیده باشد ...

( صفحه 187 )

 

***

 

عنوان:نسکافه با عطر کاهگل

نویسنده:م. آرام

ناشر:نشر آموت

سال نشر:چاپ اول 1391- چاپ چهارم 1393

شمارگان: 1100 نسخه

شماره صفحه: 384 ص.

موضوع:داستان های فارسی - قرن 14

قیمت: 175000 ریال

گزیده شعر امروز خراسان: اشعار آزاد

$
0
0

 

 

دوست داشتن از دست های تو شروع می شود

وقتی که دور میز نشسته ایم

چای می نوشیم

تو دست های مرا می گیری

به خواب عمیق فرو می روم

و فکر می کنم

به این کشتی های جنگی

باید بعد از جنگ چه کاری انجام دهند

 

( محسن بنده ای)

 

***

 

افتادنت

درخت را به وحشت می اندازد

نبودنت

درست، مثل پرواز پرنده ای

گوشه ای از جهان را خالی می کند

تو نیستی

و من

گاهی درخت می شوم

گاهی پنجره شکسته یک ساختمان قدیمی

گاهی

همین صندلی که هر روز روی آن می نشینم

تو نیستی

و برای مردم این شهر عادی شده

دیدن کوهی که در تاریکی خیابان پرسه می زند

 

( محمد بهبودی نیا)

 

***

 

می خواستم در جهان تو رودخانه ای باشم

بخروشم به سمت دریاها

درخت های کهن را سیراب کنم

سنگ ها را بغلتانم و صیقل دهم

و جنگاوران را

بهشتی باشم

که با اسب هایشان

از من عبور کنند

در جهان تو قطره ای شدم

که می چکم گاهی بر گونه ی خودم

 

( هادی خورشاهیان)

 

***

 

زمینی شخم خورده را ماند آدمی

خیس از نم بهار

به بذری دیگر گون می شود

و به ابری امیدوار

اما در سال کم باران

حسرت مرا اندازه نیست

و باد هرزه

خارها را در سینه ام می غلتاند.

 

( جواد کلیدری)

 

***

 

عنوان:گزیده شعر امروز خراسان: جلد دوم -  اشعار آزاد

به کوشش:قاسم رفیعا و محمد بهبودی نیا

ناشر:نشر سپیده باوران

سال نشر:چاپ اول 1391

شمارگان: 1100 نسخه

شماره صفحه: 96 ص.

موضوع:شعر فارسی - قرن 14 / اشعار آزاد

قیمت: 44000 ریال

 پست مربوطه به جلد اشعار کلاسیک:

http://whatlilireadstoday.persianblog.ir/post/778/

 

نانت نونا نانت

$
0
0

 

خراب کردن ارتباط ها و به تعبیری پل های پشت سرم، عادتم شده بود و مرا به یک قطع کننده ی قهار رابطه بدل کرده بود. اصلا بخش اجتناب ناپذیری از رفتار و بینشم بود و اگر پلی را خراب نشده باقی می گذاشتم، شب خواب به چشمانم نمی آمد و صبح نشده، برای فردا دینامیت گذاری اش کرده بودم. پل ها یک طرفش وصل به گذشته بود و من با گذشته مشکل داشتم، حتی اگر در زمان خودش برایم مملو از شادی و موفقیت بود.

( صفحه 15)

 

بدجوری ذهنم را درگیر کرده بود. مدام در همین چند ثانیه این نشانه ها را با حدس و گمان هایی که برایش داشتم پیش هم می چیدم ولی راه به جایی نمی بردم. یعنی خودم می خواستم که راه به جایی نبرم. ترس از این داشتم که افکارم بر خودم هویدا شود و برهنه در مقابلم رژه روند. آن وقت بود که نمی توانستم زشتیشان را از منطقم پنهان کنم. به خودم نهیب می زدم که این فقط یک کابوس است مثل میلیون ها کابوس دیگری که هر شب در اذهان می آیند و می روند. به خودم اطمینان می دادم که پیامی در کار نیست و باید به خودم مسلط باشم.

( صفحه 32)

 

این که چگونه به درجه ی استادی در نواختن پیانو رسیدم و با چه حباب سینما را شکستم، واقعا اهمیتی ندارد. فقط توجه داشته باش در طول دو سال و اندی که فیلمسازی از من برای رسیدن به جایگاهی که صدای شکستن حبابش را بشنوم، زمان گرفت و دو سال زمانی که صرف پیانو کردم، امید همراهم بود. امیدی که اگر هم نبود، اطرافیان مرا اسیر آن می کردند. با امید این که گوهری نایاب خواهم یافت، به آن ها نزدیک شدم. نزدیک و نزدیک تر. لمس شان کردم، بو کشیدم، مزه مزه کردم، ولی هیچ نبود. همه را بدلی یافتم. احساس مردمی را داشتم که برای اولین بار محو تصویر متحرک شده اند؛ از این که به دنبال زیبارویی که بر پرده ی سینما دلبری می کند به روی سن بپری و بر روی پرده دست بکشی و بفهمی جز نوری که اکنون بر دستت نشسته، چیزی وجود ندارد و از این تخیلی که این چنین واقعی می نمود سردرگم شوی.

( صفحه 58)

 

***

 

عنوان:نانت نونا نانت

نویسنده:آرمان حکیمی

ناشر:انتشارات افراز

سال نشر:چاپ اول 1392

شمارگان: 1100 نسخه

شماره صفحه: 224 ص.

موضوع:داستان های فارسی- قرن 14

قیمت: 108000 ریال

 

ولادیمیر می گوید:

$
0
0

 

من را که دید آمد کنارم نشست. به آسمان نگاه کرد و گفت: " چهل سال است توی این خیابان زندگی می کنم و هیچ وقت ندیده ام یک دختر بچه بیاید روی این پله ها بنشیند."
گفتم: " تازه آمده ایم."
گفت: " خوب است." و باز هم به آسمان نگاه کرد. نگاهش هنوز به آسمان بود که بابی آمد دنبالم. با خانم سیسیلی سلام و احوالپرسی کرد. خوشحال شدم بابی آمد و حالا می نشیند و با او حرف می زند و من، هم گوش می کنم هم به هر چی خواستم فکر می کنم.
نمی دانم چقدر گذشت که شنیدم بابی گفت: " ساینا خوشگله بدو برو یک کاغذ بیار. خودکار هم بیار."
رفتم زودی با کاغذ و قلم برگشتم. خانم سیسیلی آن ها را از من گرفت و یک دایره وسط کاغذ کشید و از بابی پرسید: " بگو چی از زندگی می خواهی؟ اولین خواسته ات از زندگی چیه؟ "
بابی فوری گفت: " یک کار نان و آبدار."
خانم سیسیلی وسط دایره نوشت: " شغل."
پرسید: " خواسته ی بعدی ات از زندگی چیه؟"
بابی گفت: " یک خانه ی بزرگ. ماشین. خوشبختی. سلامتی. یک پسر هم می خواهم که برای این ساینا خوشگله برادری کند. همین چیزهایی که همه می خواهند."
خانم سیسیلی خواسته های بابی را دور دایره نوشت و داد دستش و گفت: " این نقشه ی گنج توست. گاهی به نقشه ی گنج ات نگاه کن و دعا کن که به خواسته هایت برسی. بعد دعایت را فوت کن به طرف آسمان."
بابی نقشه ی گنجش را گرفت و تشکر کرد. خانم سیسیلی بلند شد و کلاهش را صاف کرد و گفت: " گیر نده و فقط گاهی به نقشه ی گنج ات رجوع کن، دعا کن و فوت کن به طرف آسمان." گاهی. گاهی!


( صفحه 38)


***

عنوان:ولادیمیر می گوید:
نویسنده:فریبا کلهر
ناشر:نشر فریبا و نشر آموت
سال نشر:چاپ اول 1393
شمارگان: 1100 نسخه
شماره صفحه: 136 ص.
موضوع:داستان های فارسی -- قرن 14
قیمت: 65000 ریال

در آستانه تازه شدن

$
0
0

 

زردیم به درد نوبهاری نخوریم

خشکیم، به درد شاخساری نخوریم

ای زندگی دوباره! ای عشق عزیز!

ما بی تو به درد هیچ کاری نخوریم

 

(بیژن ارژن)

 

***

 

بعد از تو دگر گُل و بهاری ناید

غم آید و چون تو غم گساری ناید

در ماتم تو روح بباریم نه اشک

کز اشک در این واقعه کاری ناید

 

( محمدرضا شفیعی کدکنی)

 

***

 

هر چند که چوب خشک این جالیزم

از جای خودم درخت بر می خیزم

از زندگی مترسکی خسته شدم

دارم به خودم کلاغ می آویزم

 

(جلیل صفر بیگی)

 

***

 

هر کس که دلش بیش، غمش بیشتر است

آرام تر آنکه دائما در به در است

رویای تمامی ِ تبرهاست درخت

کابوس تمامی درختان تبر است

 

( اصغر عظیمی مهر)

 

***

 

عنوان:در آستانه نو شدن

به کوشش:سید علی میر افضلی

ناشر:سپیده باوران

سال نشر:چاپ اول 1391

شمارگان: 2200 نسخه

شماره صفحه: 104 ص.

موضوع:رباعی -- مجموعه ها / شعر فارسی-- قرن 14 -- مجموعه ها

قیمت: 33000 ریال

Viewing all 549 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>