در پایان نیمروز، بدون هیچ پیغامی از آنت، اتاقم را در هتل ترک کردم و به آپارتمانم برگشتم. کلید زرد رنگ را داخل قفل گذاشتم و به سختی در را باز کردم.
سرایدار که در اتاق پشتی، مشغول انداختن ملحفهها روی تختها بود، از دیدن من غافلگیر شد.
به او گفتم: " احتیاجی نیست. خودم این کار را انجام میدهم."
او صاف ایستاد.
" اما آقا، کار خاصی نیست. شما که نمی خواهید فقط اینجا اُتراق کنید؟"
با ملامت مرا نگاه کرد.
- امروز بعدازظهر هم اینجا را جارو می کشم، خیلی گرد و خاک هست ...
- این طور فکر می کنید؟
- بله. دقیقا.
از زمان رفتن اینگرید و ریگو، این گرد و خاک روی هم جمع شده بود و من سعی کردم تعداد این سال ها را حساب کنم.
- به زودی این چوب اسکی ها و کفش های قدیمی را که در کمد پخش است، از اینجا می برم ...
- نه. باید سرجایشان بماند.
به نظر می رسید از قاطعیت من تعجب کرده باشد.
" تصور کنید که این آقای ریگو برگردد و چوب اسکی هایش را پیدا نکند ..."
شانه هایش را بالا انداخت.
" او دیگر برنمی گردد."
به او کمک کردم تا کنار ملحفه ها را مرتب کند. مجبور شدیم تخت ها را که به هم چسبیده بود از هم جدا کنیم.
به من گفت: " اوایل هفته، خط تلفن را وصل می کنند. و برق را امروز بعدازظهر."
پس همه چیز در بهترین حالت بود. به آنت تلفن می کنم و به او می گویم تا اینجا نزد من بیاید. هر دو در این آپارتمان زندگی می کنیم. ابتدا آنت تعجب می کند، اما بالاخره متوجه می شود، همان طور که وقتی با هم آشنا شدیم متوجه خیلی چیزها شد.
...
یک ماشین قدیمی انگلیسی به رنگ سرمه ای از چند لحظه پیش، چند متر بالاتر از جایگاه پمپ بنزین، در امتداد پیاده رو مقابل توقف کرده بود. به نظرم آمد ماشین آنت باشد. بله. خود ماشین آنت بود. اما راننده را نمی دیدم. ماشین در بلوار خلوت یک دور کامل زد و جلوی جایگاه پمپ بنزین ایستاد. بن اسمیدن بود. سرش را از شیشه ی باز ماشین بیرون آورد.
" ژان ... خیلی طول کشید تا شما را پیدا کنم ... ده دقیقه است که شما را زیرنظر دارم تا مطمئن شوم حتما خودتان هستید ... "
یک لبخند نسبتا عصبی تحویلم داد.
" از طرف آنت آمدم ... ژان شما باید برایش یک حرکتی بکنید، ... "
- آنت خیلی نگران شماست.
- کاملا اشتباه می کند.
- او نخواست به شما تلفن کند چون می ترسد.
- از چه می ترسد؟
" می ترسد که او را با خود به ماجرایی بی سرانجام بکشانید ... این کلمه ها، واژه های خودش است ... او نمی خواهد بیاید و شما را اینجا پیدا کند ... آنت به من گفت که دیگر بیست ساله نیست ... "
***
مشخصات نشر:
عنوان: سفر ماه عسل
نویسنده: پاتریک مودیانو
مترجم: نسرین اصغرزاده
ناشر: انتشارات افراز
سال نشر: چاپ اول 1389
شمارگان: 1100 نسخه
شماره صفحه: 168 ص.
موضوع: داستان های فرانسه - قرن 20 م.
قیمت: 42000 ریال