- ... راستی چه کتابی؟!
- پهلواننامهی گیلگمش، ترجمه احمد شاملو.
- وایستا برم ببینم! گمونم یکی دو جلدی مونده باشه!
منتظر ماند و چشمانش دو دو زد به اطراف.
- بفرمایین! نگفتم پیداش میکنم؟!
- ممنونم. من خیلی جاها رو گشتم اما ...
- تشکر لازم نیست عزیز. وظیفه ما راه انداختن کار مشتریه!
مرد کتابفروش دیگر خوابآلود بهنظر نمیرسید. با خودش گفت: اینم از کتاب! باید خیلی دیر شده باشه.
به ساعتش نگاه کرد. خوابیده بود. چندبار زد روی شیشهی ساعت. تاثیری نداشت.
- ببخشید شما ساعت دارین؟
- ساعت؟! هفت و چهل و پنج دقیقه صبح!
صبح؟!
- به وقت نیمهی بهمن ماه 1340
دهان باز کرد تا چیزی بگوید: شاید این یکی رو میخوای؟ ساعت 4:35 دقیقه عصر به وقت 19 بهمن ماه 1351.
مَرد به چشمهای گشادهی او نگاه کرد و گفت: ما عموما از ساعت استفاده نمیکنیم عزیز. زمان چیز خوبی نیست. خیلی زود آدمو پیر میکنه! این ساعتا رو محض خاطر مشتریام بستم!
او، ساکت بود و میخ نگاهش میکرد.
- بهنظر میآد آدم اهل خطر و ماجرایی باشی! از قیافت خوب میشه فهمید!
- راستی تو که این قدر دنبال گیلگمش میگشتی، میدونی چرا گیلگمش یه اسطورهی ناقصه؟
( از داستان کتاب سال/ ص. 73)
عنوان: بادها و برگها
نویسنده: سروش مظفرمقدم
ناشر: افراز
سال نشر: چاپ اول، 1390
شمارگان: 1100 نسخه
صفحه: 128 ص.
موضوع: داستانهای کوتاه فارسی-- قرن 14
قیمت: 38000 ریال
مندرجات: بادها و برگها/ گاراژ اموات/ شهر فرنگ/ داستانهای شبانی 1 و 2 و 3/ مناتهای آلوده/ کابوس/ لحظه موعود، در ساختمان سفید/ کتاب آدمهای شامگاهی 1 و 2/ خلوت چوبی، در عصر پاییزی!/ کتاب سال/ بیداری/ روزنامهی شخصی/ هیولای شش انگشتی/ سایه های بلند/ آنها