شعر بارانی
صدای زمزمه برگ و باد میآید
صدای پای نسیم
صدای خیس و لطیف ترنم باران
صدای شستن شب
صدای پای سحر
صدای خنده خورشید
پشت پلک فلق
صدای صحبت صبح
صدای پای حضور حیات
در تن خاک
صدای اینهمه پیغام از دریچه نور
ولی صدای کسی را به راه نشنیدم
صدای پای کسی را به راه نشنیدم
دلم مرا به تکاپوی راه دعوت کرد
دلم مرا به تماشای کوچههای طلوع
دلم مرا به ترنم
به شعر بارانی
در امتداد سحر
به راه افتادم
× با تشکر از دوست عزیزم خانم فهیمه ق.بخاطر اهدای این کتاب
عنوان: باران عشق
شاعر: مجتبی کاشانی (م. سالک)
چاپ: گوتنبرگ
صفحه: 272 ص
موضوع: شعر فارسی -- قرن 14