هیچ وقت بیش تر از یک ربع نتونسته بودم دلخور باشم از تو. می دانستی که عادت ندارم قهر کنم. نگار بد خواب شده بود و نق نق می کرد. بلند شدی و رفتی سراغش. بنیامین تب کرده بود و سرفه می کرد. چشم هایش را باز کرد و نگاهم کرد. لبخند زدم و گفتم: " بهتر شدی پسرم؟"
ناله ای کرد و گفت: " من گنج شده بودم مامان. باید بهار پیدام می کردی."
بلند شدم و میل های بافتنی ام را آوردم. نسترن خانم برایم کاموای صورتی فرستاده بود تا برای نگار کلاه و شال ببافم و یک هفته بود که نگاهش نمی کردم.
کنار گوش بنیامین گفتم: " می خوام برای پرنده ها لباس ببافم."
عنوان کتاب: بهار برایم کاموا بیاور
نویسنده: حسینیان، مریم، 1354-
مشخصات نشر: تهران: کتابسرای تندیس، 1389.
چاپ: اول، 1389
شمارگان: 2000 نسخه
صفحه: 180 ص.
موضوع: داستانهای فارسی-- قرن 14
قیمت: 36000 ریال
معرفی این کتاب توسط " گندم" برنده مسابقه وبلاگی " کتاب ها رو آخر پاییز میشمرن" رو اینجا بخونین:
http://whatlilireadstoday.persianblog.ir/post/414/
http://www.sofaline.blogsky.com/1391/10/05/post-55/