نام من لیزی بلاسکیس است و بیست و سه سال دارم. در دانشگاه ایالتی تگزاس در رشته ارتباطات تحصیل می کنم. عاشق سگ های کوچک هستم، موسیقی گوش می دهم، با دوستانم وقت می گذرانم، لباس می خرم، با خانواده ام به سینما می روم و فقط کمی کُند و تنبل هستم. شیفته نمایش های رئال هم هستم.
من خیلی شبیه همه دختران همسن و سال خودم هستم، اما با این حال با دیگران تفاوت دارم. من دچار اختلال ژنتیکی نادر هستم که مانع گوشت آوردن ماهیچه ها می شود، از یک چشم نابینا هستم و چشم دیگرم هم محدودیت دید دارد. در دبیرستان دو عمل جراحی بزرگ، همراه با تزریق کامل خون داشتم. یک سرماخوردگی ساده می تواند مرا به مدت دو هفته در رختخواب بیندازد. این وضع به قدری نادر است که تنها دو نفر دیگر در جهان به آن دچار هستند. ما به طور قطع نمی دانیم در آینده چه چیزی انتظارمان را می کشد یا چه مدت زنده خواهیم بود.در حال حاضر هیچ درمانی وجود ندارد ... دلم می خواهد، یک روز این معمای پزشکی به نام سندرم لیزی نامگذاری شود.
شرایط من چیزی نیست که بتوان آن را مخفی کرد، یا از آن پنهان شد. فقط کافیست به من نگاه کنید تا متوجه شوید که متفاوت هستم...
...
من سال های زیادی وقتم را صرف این کرده ام که می خواستم شبیه همه باشم، اما این اتفاق رخ نداد. در عوض، یاد گرفتم که خودم را همان گونه که هستم، بپذیرم و به خودم عشق بورزم. من به آنچه مردم می گفتند، گوش ندادم و شروع به ساختن زندگی خودم کردم. من کشف کردم آنچه به پیدا کردن مفهوم و هدفم در زندگی می انجامد، همان علاقه و اشتیاق من است. هر روز تازه برایم فرصتی است تا حق شناس و سپاسگزار آن باشم.
زندگی من شگفت انگیز است. شخصاً سرگذشتم را با صدها نفر از نوجوانان و جوانان، در سراسر کشور در میان گذاشته ام.کار و روش من مطرح کردن سرگذشتم، برای کمک به دیگران است.
اگر من، هرگز به گذشته نگاه نکرده بودم، خشم ها و آسیب ها را جستجو نکرده بودم و نپذیرفته بودم که واقعاً که هستم، همه این فرصت ها را از دست داده بودم. همانطور که به گذشته و به دست و پا زدن هایم نگاه می کنم، می توانم ببینم که خداوند، همیشه حضور داشت. فقط من پیوسته متوجه حضور او نبودم.
هر روز فرصتی به ما داده می شود برای کشف هدفمان و آماده شدن برای زندگی کردن به بهترین شکلی که بتوانیم تا زمانی که به خدا ایمان دارم، با چهره ای متبسم، و غرور واقعی آنچه را که هستم می پذیرم.
...
ارزش رنج چیست؟
چرا ما باید این همه تجربه های دردناک را متحمل شویم؟
در حقیقت، من هم شک دارم. مهم نیست چه خط فکری دارید، برخی موقعیت ها عادلانه به نظر نمی رسد. بعضی روزها، زندگی قابل فهم نیست و تنها کاری که می توانید بکنید، این است که کمک بخواهید، چیزهایی را که در توانتان هست تغییر دهید و در مورد بقیه هم دعا کنید.
اما سوال اینجاست، وقتی تمام این کارها را انجام دادید، از لحاظ عاطفی و هیجانی چطور ارضاء می شوید؟ در اینجا به برخی موارد، اشاره خواهم کرد که می توانید، در هر موقعیتی که باشید، در حالی که به مسیرتان ادامه می دهید، به آنها عمل کنید:
روی ناراحتی خود متمرکز نشوید.
به اطرافیانتان نزدیک شوید.
موضوعی برای خندیدن پیدا کنید.
هیچ کس نمی تواند (یا نباید) همه چیز را به تنهایی اداره کند.
درونتان قلبی حق شناس بپرورانید.
...
سال ها تصور من هم مانند همه افراد دیگر بود. به این نتیجه رسیده بودم که هر قدر عادی تر به نظر بیایم دیگران دوستم خواهند داشت و هر قدر دیگران، دوستم داشته باشند، می توانم خودم را دوست داشته باشم.
فکر کردم، ای کاش می توانستم خودم را دقیقاً همانطور که هستم، دوست داشته باشم. آیا می توانم ظاهرم را بپذیرم؟ آیا می توانم، چشم به راه این نباشم که دیگران دوستم داشته باشند، بلکه خودم تمام و کمال خودم را همین طور که هستم دوست داشته باشم؟ آیا می توانم نحوه فکر کردنم را راجع به زندگی عوض کنم؟ آیا می توانم از همین امروز شروع کنم؟
پاسخ شگفت انگیز بود- بلی، من می توانم از فکر کردن در مورد همه چیزهای ناجور در رابطه با خودم دست بردارم و به چیزهای درست و خوب بیندیشم. ظاهر من فقط یک بخش از من است. در ابتدا لازم بود به مردم اجازه ندهم تمام شخصیت مرا از روی ظاهرم قضاوت کنند. نمی توانم حالت ظاهری ام را عوض کنم، اما می توانم همه چیزهای دوست داشتنی را که در من وجود دارد به دیگران نشان بدهم. می توانم انتظار را متوقف و زندگی را شروع کنم.
***
عنوان:خودت باش، زیبا باش
نویسنده:لیزی بلاسکیس
مترجم:بهناز فتاحی
ناشر:نشر دنیای نو
سال نشر:چاپ اول 1395
شمارگان: 1000 نسخه
شماره صفحه: 112 ص.
موضوع:زیبایی شخصی
قیمت: 75000 ریال