از نظر فروید یک مسیر رشدی وجود داشت که همه ما باید آن را دنبال می کردیم. کسانی که این کار را نمی کردند، روان رنجور بودند. متاسفانه به خاطر این که فروید برون گرا بود، مسیر رشدی مورد نظر او مسیری برون گرایانه بود.
یونگ دریافت که ما فقط در صورتی می توانیم مسیر رشدی متناسب با یک نفر را پیدا کنیم که تشخیص دهیم افرادی که تیپ های روانشناختی متفاوتی دارند به شیوه های متفاوتی بزرگ می شوند و رشد می کنند.
درون گراها و برون گراها مسیرهای متفاوتی را دنبال می کنند. هنگامی که تنوع متفکرها و احساسی ها، حسی ها و شهودی ها را نیز به این طبقه بندی بیفزاییم، بر این اساس هر فرد از ابتدای تولد شرایط متفاوتی با دیگران دارد. دلیل این تفاوت این نیست که به طرز متناسب یا نامناسبی رشد کرده اند، بلکه این است که آن ها از ابتدای تولد افراد متفاوت بوده اند.
...
یونگ متوجه شد هر یک از ما نسبت به آن چه در دنیای بیرونی رخ می دهد دو تمایل یا احساس داریم:
بعضی انسان ها وقتی که دنیا به آن ها نزدیک می شود به طور غریزی عقب نشینی می کنند و بعضی دیگر به طور غریزی با علاقه به سمت دنیا می روند. او حرکت به سوی دنیا را برون گرایی نامید و عقب نشینی یک نفر به سوی خودش را درون گرایی نامید.
همه ما می توانیم یکی از آن دو رویکرد را به دنیا انتخاب کنیم، ولی ما عمدتاً یکی از آن ها را ترجیح می دهیم. مهمانی پر سر و صدایی که افراد برون گرا عاشق آن هستند برای یک فرد درون گرا جهنم است. مهمانی هایی که افراد درون گرا دوست دارند، برای برون گراها خیلی کسل کننده است. وقتی افراد درون گرا خسته می شوند باید از دیگران دور شوند و تنها باشند تا دوباره انرژی به دست آورند، ولی افراد برون گرا برای این که دوباره سرحال شوند باید در کنار دیگران باشند.
...
برون گرایی روی آوردن به دنیای بیرون برای دریافت انرژی از آن است، درون گرایی روی آوردن به درون و به روان است.
...
همیشه باید به رویاهای فرد توجه کنیم تا به برون گرایی یا درون گرایی او پی ببریم. اگر فرد رویابین بارها در رویایش با فردی برون گرا تعارض دارد، پس او درون گرا است و برعکس.
...
از آن جا که در اکثر شرایط استرس زای امروزی ما هیچ یک از این دو کار را نمی توانیم انجام دهیم، هیچ راه خروجی برای آن انرژی افزایش یافته وجود ندارد و مدت خیلی زیادی برانگیخته و مضطرب باقی می مانیم.
...
رویاهای ما با کمی استثناء همان احساسات شادی، غم، ترس، شهوت، گرسنگی، تشنگی، وجد، و حیرت زندگی روزمره را فرا می خوانند.
...
از آن جا که رویاها در مرز خودآگاه و ناخودآگاه هستند، هنگامی که رویای مان را ثبت کنیم و نسبت به آن واکنش نشان می دهیم پلی بین دو منطقه خودآگاه و ناخودآگاه شکل می گیرد. وقتی راه ارتباطی سریع تری بین خودآگاه و ناخودآگاه باشد، رشد و تغییر با سرعت بیشتری انجام می شود. هنگامی که از رویاهای مان آگاه شویم، آن ها به آگاهی ما واکنش نشان می دهند.
...
رویاهای تان را ارج نهید. اهمیت ثبت و مرور آن ها خیلی بیشتر از اهمیت درک مفهوم آن هاست.
...
هر فرد یا موضوعی در رویا ممکن است بیانگر همان فرد یا موضوع واقعی باشد و یا به عنوان نماد بعضی ویژگی های شخصیتی خودتان باشد. ولی هنگام کار بر روی رویاهای تان معمولاً باید دومی را در نظر داشته باشید، چون رویاها به روشی نمادین صحبت می کنند. هنگامی که زیاد با رویاها سر و کار داشته باشید، وقتی با رویای جدیدی مواجه می شوید اکثراً می توانید بفهمید که آن رویا درباره مسائل عینی است یا این که به زبان نمادین صحبت می کند.
...
برای قضاوت درباره رویاها به احساسات تان اعتماد کنید. اجازه ندهید که ذهن منطقی تان شما را وادار به قضاوتی کنن که بر خلاف احساسات تان است.
...
داشتن واژه نامه ای که در آن معنای ریشه ای کلمه، موضوع یا فعالیت موجود در رویای تان را جستجو کنید،مفید است.
کلمات نمادهای صحیحی هستند و همه تاریخ را در خود حمل می کنند. اگر چنین چیزی عجیب به نظر می رسد فقط مدتی آن را امتحان کنید و ببینید آیا بارها مفهوم رویایی که به نظر غیرقابل توضیح بود، آشکار نمی شود.
...
هر یک از ما در طول سال هایی که از نوزاد به بزرگسال تبدیل می شویم، خاطرات زیادی از مادرمان به دست می آوریم. این خاطرات پیرامون کهن الگوی مادر جمع می شوند تا یک عقده را شکل دهند که مادر را تداعی می کند. ما اصولاً هم تصویر یک مادر با ویژگی های جهانی را شکل داده ایم و هم ویژگیهای مختص مادر خودمان.
وقتی در زندگی با شرایطی مواجه می شویم که یادآور شرایط ارتباطی با مادرمان است، به عقده مادر کشیده می شویم. مثلاً هنگامی که یک نوزاد دختر، سه ساله می شود و کارهایی انجام می دهد که می داند بد است ممکن است با صدای بلند بگوید «دختر بد». این مادر درونی شده است که چنین حرفی می زند. اگر زمین بیفتد و زانویش خراشیده شود به سمت مادرش می دود تا او را دلداری دهد. اگر مادر در دسترس نباشد او خودش را به گونه ای جمع می کند که انگار مادرش او را در آغوش گرفته است.
وقتی سرانجام این دختر بچه بزرگ می شود در هر شرایط مناسبی به عقده مادر کشیده می شود. اگر در کودکی رابطه سالمی با مادرش داشته باشد، در آینده هنگامی که نیاز به دلداری و قوت قلب داشته باشد می تواند آن را از مادر درونی اش دریافت کند. اگر رابطه ناسالمی با مادرش داشته باشد احتمالاً به سختی به دیگران اعتماد کند، چون هر گونه شرایط عاطفی را از پشت عدسی های تجارب ناراحت کننده خودش می بیند.
...
در زمانه ای که ما در جستجوی بیهوده ارزش های معنوی دست و پا می زنیم و تظاهر می کنیم که روح می تواند به ذهن تنزل یابد. در زمانه ای که به طور فزاینده در ذهن های مان زندگی می کنیم، و با طبیعت اطراف مان قطع رابطه کرده ایم ... تنهایی و ناامیدی تبدیل به شرایط عادی ما شده است. ما درون خودمان گیرکرده ایم و ناامیدانه آرزو می کنیم که تا اندازه ای به شغل، مذهب، فردی دیگر، دنیای پیرامون مان و به خودمان احساس وابستگی کنیم.
...
برای پذیرش دیدگاه یونگ درباره واقعیت، نیازی نیست که به او ایمان داشته باشیم، همه آنچه لازم داریم این است که «شجاعت» داشته باشیم تا دنیای درون مان را صادقانه بررسی کنیم.
...
تیپ برون گرا
برون گراها با دنیای پیرامون شان کاملاً احساس راحتی می کنند، چون از دید آن ها تنها دنیای موجود همان دنیای پیرامون شان است. این هم نقطه قوت و هم نقطه ضعف آن هاست. برای برون گراها خیلی دشوار است که حتی نسبت به دنیای درون شان آگاه باشند. هنگامی که برون گراها ساکت هستند اصلاً به این دلیل نیست که آن ها خودآگاهانه در حال فکر کردن هستند. برون گراها اغلب اوقات از این گفتگوی درونی آگاه نیستند، چون آن ها فقط به اطلاعاتی گوش می سپارند که از دنیای بیرون می آید. تجاربی که برون گراها از دنیای بیرون دریافت می کنند هرگز آن ها را راضی نمی کند. آن ها حقیقتی را می خواهند که همیشه در حال تغییر، سرشار از رنگ، صدا، حرکت و تازگی باشد. برون گراها با مردم احساس راحتی می کنند و دوست دارند در کنار آن ها باشند.
برون گراها می توانند خودشان را خیلی راحت با محیط وفق دهند. برون گراها همیشه در حال فعالیت هستند و آمادگی دارند که در هر جایگاه اجتماعی کار کنند. آن ها وقایع محیط را تشدید می کنند، یعنی انرژی و احساس آن را افزایش می دهند. فرد درون گرا و فرد برون گرا یک داستان را به دو گونه تعریف می کنند. هنگامی که برون گرا داستان را تعریف می کند به آن شاخ و برگ می دهد و آن را جذاب تر می کند، او در این میان گاهی فراموش می کند که به اصل موضوع و به واقعیت بپردازد.
تیپ درونگرا
درون گراها ساکت تر از برون گراها هستند. معمولاً یکی از راه های سریع تشخیص درون گرایی از برون گرایی این است که برون گراها حجم کلمات خیلی زیادی را به کار می برند. درون گراها بیشتر موقعیت های آشنا را به موقعیت های جدید ترجیح می دهند. یعنی به تغییر علاقه ای ندارند. آن ها معمولاً در ارتباط با خودی ها راحت تر از غریبه ها هستند. در شرایطی که با افراد جدید رو به رو می شوند احساس غریبی می کنند و از جمع بیرو می روند. آن ها ترجیح می دهند پیش از آن که رویداهای را در دنیای بیرونی تجربه کنند، آن ها را در ذهن شان بررسی کنند.
در فرهنگ برون گرای ما، درون گراها تحقیر می شوند. ولی فرهنگ درون گرایی مانند ژاپن خیلی متفاوت است، در آن جا برون گرایی پسندیده نیست. هم درون گرایی و هم برون گرایی شیوه های بهنجار انطباق با زندگی هستند و هر دو کارایی دارند.
از نظر برون گراها افراد درون گرا خودخواه و خودشیفته هستند، چون آن ها بیش از دنیای بیرون به دنیای درون شان علاقه دارند. از دید برون گراها درک این که چگونه درون گراها می توانند حقایق دنیای بیرونی را انکار کنند، تقریباً غیرممکن است.
عنوان:یونگ شناسی کاربردی
نویسنده:رابین رابرتسون
مترجم:ساره سرگلزایی
ناشر:بنیاد فرهنگ زندگی
سال نشر:چاپ اول 1391- چاپ سوم 1395
شمارگان: 1000 نسخه
شماره صفحه: 220 ص.
موضوع:روان شناسی یونگی
قیمت: 200000 ریال