ترس از مرگ در بعضی از ما غیر مستقیم بروز می کند، چه به صورت بیقراری مدام و چه به شکل پوشیده در قالب نشانه بیماری روانشناختی دیگر؛ دسته ای دیگر یک رشته نگرانی آگاهانه و آشکار درباره مرگ بروز می دهند؛ و برای عده ای ترس از مرگ به صورت هول مهیبی در می آید که مانع هرگونه شادی و عمل می شود.
(صفحه 10)
وقتی به اوج زندگی می رسیم و به کوره راه پیش رو نگاه می کنیم، در می یابیم که این کوره راه دیگر صعود نمی کند، بلکه به سوی زوال و نقصان سرازیر می شود. از این پس دیگر دغدغه مرگ هرگز از یاد ما نمی رود. آسان نیست که هر دم سراپا خبردار از مرگ زندگی کنیم. درست مثل آن است که به خورشید خیره شویم: فقط چند لحظه می توان تاب آورد.
(صفحه 13)
هر چند مادیت مرگ نابودمان می کند، فکر مرگ نجاتمان می دهد.
(صفحه 15)
هر کس به شیوه خودش از مرگ می ترسد. برای بعضی از مردم اضطراب مرگ موسیقی متن زندگی است و هیچ فعالیتی موجب این فکر نمی شود که لحظه خاصی دوباره بر می گردد. حتی فیلمی قدیمی برای آنهایی که از این فکر دست نمی کشند که اکنون همه بازیگرانش خاک شده اند گزنده است.
برای دسته دیگر این اضطراب جنجالی تر و آشفته تر است، ساعت سه صبح بروز می کند و آنها را به نفس نفس زدن می اندازد. این فکر به آنها هجوم می آورد که آنها هم بزودی مثل دور و بریهای دیگر می میرند.
عده ای هم اسیر وهم خاصی می شوند که مرگشان نزدیک است: تفنگی که به سرشان نشانه رفته، یک جوخه مرگ نازیها، قطاری که رعدآسا به سویشان می تازد، افتادن از پل یا آسمانخراش.
صحنه های مرگ اَشکال زنده ای به خود می گیرد. یکی در تابوتی حبس می شود و سوراخهای بینی اش پر از خاک است، اما از اینکه تا ابد در تاریکی دراز کشیده خبر دارد. دیگری می ترسد نبیند و نشنود یا کسی را که دوست دارد لمس نکند. دسته ای وحشت می کنند از اینکه زیرِ زمین باشند، حال آنکه دوستانشان روی زمینند. زندگی ادامه خواهد داشت، بی آنکه آدم بداند سر خانواده، دوستان یا دنیایش چه می آید.
اضطراب مرگ در بسیاری از آدمها آشکار و راحت قابل تشخیص است، هرچند که دلتنگ کننده باشد. در برخی دیگر ظریف، نهفته و پشت علایم بیماریهای دیگر پنهان است و فقط با تحقیق و حتی کاوش می توان بدان پی برد.
(صفحه 20)
می خواهی با باقی عمرت چه کنی؟
چه چیز به زندگیت معنا می دهد؟
(صفحه 33)
سنت اوگوستین: " تنها رو در روی مرگ است که خویشتن انسان زاده می شود.
(صفحه 39)
هر چند مادیت مرگ نابودمان می سازد، فکر مرگ نجاتمان می دهد.
(صفحه 39)
معمولاً لازم است تجربه اضطراری و برگشت ناپذیری پیش آید تا شخص را بیدار کند و از وجه روزمره به وجه هستی شناختی برساند. این چیزی است که به آن می گویم تجربه برانگیزاننده/
اما تجربه برانگیزاننده برای ما در زندگی روزمره کجاست؟ بنابه تجربه من، مهم ترین کاتالیزورهای تجربه بیدارکننده حوادث اضطراری زندگی هستند:
غم از دست رفتن آن که دوستش داریم.
آن بیماری که به مرگ تهدیدمان می کند.
قطع رابطه ای صمیمانه.
برخی نقاط عطف بزرگ زندگی، مثل جشن تولدهای بزرگ.
(پنجاه سالگی، شصت سالگی، هفتادسالگی و غیره).
لطمه های فاجعه بار روحی، مثل آتش سوزی، تجاوز یا غارت شدن.
رفتن بچه ها از خانه (آشیانه خالی).
از دست دادن شغل یا تغییر آن.
بازنشستگی.
رفتن به خانه سالمندان.
سرانجام، خواب نیرومندی که پیامی از عمق وجودتان می دهد می تواند در خدمت تجربه برانگیزاننده باشد.
(صفحه 42)
قسمتی عادی اما ناشناخته از سوگواری ناشی از رویارویی شخص بازمانده با مرگِ خودش است.
(صفحه 48)
گفتم: « جولیا، اجازه بده سوال ساده ای ازت بکنم. چرا مرگ این قدر ترسناک است؟ چه چیز خاصی در مرگ هست که تو را می ترساند؟»
فوراً پاسخ داد: « همه کارهایی که انجام نداده ام.» ...
از بیشتر مراجعه کنندگان می پرسم: « دقیقاً از چه چیز مرگ می ترسید؟»
پاسخهای مختلفی به این پرسش می دهند، غالباً به درمان سرعت می بخشد. پاسخ جولیا «همه کارهایی که انجام ندادم» به جانمایه ای اشاره می کند که برای همه آنهایی که به مرگ می اندیشند یا با آن روبرو می شوند اهمیت دارد: رابطه دو جانبه بین ترس از مرگ و حس زندگی نازیسته.
به عبارت دیگر، هر چه از زندگی کمتر بهره برده باشید، اضطراب مرگ بیشتر است. در تجربه کامل زندگی هر چه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید. نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکته کوتاه بیان کرده است: «زندگیت را به کمال برسان و بموقع بمیر.» همان طور که زوربای یونانی با گفتن این حرف تاکید کرده است: « برای مرگ چیزی جز قلعه ای ویران به جا نگذار.»
(صفحه 51)
درست است که رویارویی با مرگ موجب برانگیختن اضطراب می شود، اما در عین حال غنای بیشتری به زندگی می بخشد.
(صفحه 76)
اپیکور معتقد بود که ماموریت اصلی فلسفه تسکین فلاکت انسان است. و ریشه اصلی فلاکت انسان چیست؟ اپیکور در پاسخ این پرسش تردید روا نمی داشت: ترس فراگیر ما از مرگ است.
اپیکور اصرار داشت که فکر ترسناک مرگِ اجتناب ناپذیر در برخورداری ما از زندگی دخالت می کند و هیچ لذتی را دست نخورده نمی گذارد. چون هیچ فعالیتی نمی تواند اشتیاق ما را برای زندگی ابدی ارضا کند، همه فعالیتها از بیخ و بن بیهوده اند. او نوشت که آدمهای زیادی از زندگی بیزار می شوند - حتی به طرزی طعنه آمیز تا نقطه خودکشی؛ بعضیها در فعالیت دیوانه وار و بی هدفی غرق می شوند که معنایی جز اجتناب از دردِ ذاتی وضعیت بشر ندارد.
اپیکور تاکید می کرد که ما خاطرات پررنگ خود را از تجارب خوشایند روی هم می گذاریم و به یاد می آوریم و به این ترتیب مدام در پی فعالیتهای تازه ایم و از آنها ارضا نمی شویم. او پیشنهاد می کرد که اگر بیاموزیم چنین خاطراتی را مدام بازسازی کنیم، دیگر نیازی نیست که در جستجوی بی پایان لذت باشیم.
(صفحه 77)
تا وقتی به این فکر چسبیده اید که دلیل خوب زندگی نکردنتان بیرون از وجود خودتان است، هیچ تغییر مثبتی در زندگیتان رخ نمی دهد.
(صفحه 96)
این سوال بالقوه می تواند زندگی را تغییر دهد: حالا چه می توانید با عمرتان بکنید که یک سال یا پنج سال دیگر به عقب برنگردید و از حسرت های انباشته تازه مثل حالا سرخورده نشوید؟ به عبارت دیگر آیا می توانید راهی برای زندگی پیدا کنید بی آنکه به حسرت هایتان اضافه شود؟
(صفحه 97)
یکراست به قلب ترست نگاه کن. حالا بگو چی می بینی.
(صفحه 119)
اگر رو به مرگ می رویم، پس چرا یا چطور باید زندگی کنیم؟
(صفحه 129)
چطور می توانید بدون ایجاد پشیمانیهای جدید زندگی کنید؟ چه کاری می کنید که در زندگیتان تغییری ایجاد کنید؟
(صفحه 135)
پشیمانی بدنام شده است. هر چند معمولا با غم و غصه ای دایمی همراه است، می توان از آن به طرزی سازنده استفاده کرد. اگر از پشیمانی درست استفاده کنید، ابزاری است که کمک می کند اقداماتی در جلوگیری از انباشت آن به عمل آورید. با نگاه به پس و پیش می توانید پشیمانی را امتحان کنید. اگر به گذشته خیره شوید، از آنچه انجام نداده اید پشیمان می شوید. اگر به آینده زل بزنید، یا امکان انباشت بیشتر پشیمانی را فراهم می آورید یا کمابیش خود را از آن رها می کنید.
غالبا به خودم یا بیمارها می گویم یک سال یا پنج سال را پیشاپیش تصور کنید و به پشیمانیهای جدیدی بیندیشید که ظرف این مدت انباشته می شود. بعد سوالی را مطرح می کنم که بزنگاه واقعی روان درمانی است: حالا چطور می توانید بدون ایجاد پشیمانیهای جدید زندگی کنید؟ چه کاری می کنید که در زندگیتان تغییری ایجاد کنید؟
(صفحه 135)
عنوان:خیره به خورشید (غلبه بر هراس از مرگ)
نویسنده:اروین یالوم
مترجم:مهدی غبرایی
ناشر:نیکو نشر
سال نشر:چاپ اول 1388- چاپ پنجم 1393
شمارگان: 1500 نسخه
شماره صفحه: 247 ص.
موضوع:مرگ-- جنبه های روان شناسی
قیمت: 195000 ریال