سفر از جایی آغاز می شود که ما دچار عدم تعادل هستیم. عدم تعادل میان آمال و آرزوهای درونی با اعمال بیرونی، عدم تعادل میان کار بیرونی و روابط عاطفی درونی، عدم تعادل میان استعدادها و توانمندی ها با وظایف و مسئولیت های خانوادگی و اجتماعی. در آغاز سفر احساس کسی را داریم که روی یک شکاف عمیق ایستاده است. شکاف میان جایی که فکر می کردیم باید باشیم و جایی که اکنون ایستاده ایم. شکاف عمیق میان انتظارات و امیدها با آنچه به وقوع پیوسته است.
(صفحه هفده)
به گفته کمپبل، " زن در وهله اول به پرورش دادن علاقمند است، زن می تواند بدنی را، روحی را، تمدنی را و جامعه ای را بپروراند. اما اگر او هیچ چیزی برای پرورش دادن نیابد حس کارآمدی خویش را از دست می دهد." به نظر من بسیاری از زنانی که از سفر قهرمانی مردانه استقبال کرده اند، فراموش کرده اند که چطور – خود را- بپرورند. آن ها گمان کرده اند که برای موفق بودن باید تند و تیز باشند و در این روند بسیاری از آن ها سرانجام به سوراخی در قلب خود رسیده اند.
کمپبل می گوید: " آن ها به نوک نردبان رسیده اند و دریافته اند که نردبان به دیوار اشتباهی تکیه داده شده است. آن ها از همان آغاز کار، تشخیص اشتباه داده اند."
برخی از زنان در می یابند که در واقع، تلاش آن ها برای کسب موفقیت و تایید دیگران، بر اساس خشنود ساختن والدین، به خصوص پدر درونی، استوار بوده است. وقتی زنان کم کم به انگیزه خود دقت می کنند، بعضی ها به سختی می توانند بخشی از وجود خود را به عنوان وجود خویش بشناسند. بنابراین احساسی از پریشانی بر آن ها غالب می شود.
مشکل این زنان این است که آن ها به اندازه کافی در مسیری که به سوی رهایی می رود سفر نکرده اند. آن ها یاد گرفته اند که چطور بر اساس الگوی مردانه موفق باشند، اما این الگو به تنهایی، نیاز آنان را برای اینکه شخص کاملی باشند بر طرف نمی کند. زنی که تصمیم می گیرد برای به دست آوردن احساس ارزش و کسب موفقیت طبق قواعد دیگران بازی کند، در همان آغاز کار "راه را اشتباه انتخاب کرده است". از طرفی، وقتی زنی اراده کند که دیگر بر طبق قواعد جامعه مردسالار بازی نکند، هیچ رهنمودی وجود ندارد که به او بگوید، چه کاری انجام دهد یا چه احساسی داشته باشد.
(صفحه 9-10)
نخستین دانشی که هر زنی از گرما، پرورش، ملایمت، امنیت، لذت جسمی و رابطه متقابل دارد از جانب مادر به دست آورده است. وقتی بدن زنانه مادر برای اولین بار بدن فرزند را در آغوش می گیرد، این رویداد ممکن است دیر یا زود انکار یا طرد شود و نوعی سلطه جویی خفه کننده یا تابو تلقی شود، اما این در آغوش گرفتن مهرآمیز، نقطه آغاز همه دنیاست.
(صفحه 27)
بسیاری از زنان از واژه زنانهمی ترسند. این واژه به واژه ای لکه دار بدل شده است. بعضی افراد احساس می کنند که در این واژه نوعی اجبار برای مراقبت از دیگران مستتر است. جامعه، زنان را تشویق کرده است که به جای دنبال کردن رضایت خاطر شخصی خود، از طریق دیگران زندگی کنند. کاترین که زنی در اواخر دهه چهل زندگی اش است، می گوید: تصاویری که از زنانگی در دوران کودکی من ارائه می شد یا از نمادی جنسی مانند هنرپیشه های هالیوودی سخن می گفت و یا از یک حامی فداکار بزرگ؛ اما هیچ یک احساس خوبی به ما نمی داد. من می ترسم که اگر زنانه دیده شوم، استقلالم را از دست بدهم یا از من سوء استفاده شود.
در نفی زنانگی این خطر وجود دارد که وقتی دختری وجوه زنانه منفی را که در مادر خود تجسم کرده، رد می کند، وجوه مثبت طبیعت زنانه خود را نیز نفی کند؛ وجوهی که حسی، پرشور، پرورنده، سرخوش، شهودی و خلاق هستند. بسیاری از زنانی که مادران عصبانی یا احساساتی داشته اند، برای اینکه در میان اطرافیان خود ویرانگر و سرکوبگر شمرده نشوند، در کنترل و سرکوب خشم و احساسات خود تلاش بسیاری می کنند.
پدر دختر نیز ممکن است از جنسیت رو به شکوفایی دختر خود احساس ناراحتی کند و روز به روز وقت کمتری را با او بگدراند. دختر برای خشنود کردن والدین خود ممکن است تا زمانی که در زندگی خود استقلال یابد و خانه را ترک کند، در را به روی جنسیت نوظوهور خود ببندد.
(صفحه 32)
احساس خوب زن از بلندپرواز بودن، قدرت داشتن، پول درآوردن و داشتن رابطه موفق با یک مرد، از رابطه او با پدرش ناشی می شود. روان شناسانی که روی انگیزه های افراد مطالعه می کنند، دریافته اند که بسیاری از زنان موفق پدرانی داشته اند که استعداد آن ها را پرورش داده و باعث شده اند تا از کودکی احساس جذابیت و دوست داشتنی بودن کنند.
ماجوری لوزاف، دانشمند علوم اجتماعی که به مدت چهار سال روی زنان موفق مطالعه کرد و به این نتیجه رسید که " وقتی پدران با دختران خود مانند افراد جالب و شایسته احترام و تشویق رفتار می کنند " آن ها به زنان موفق تری بدل می شوند.
(صفحه 40)
اولین مردی که دختر به او ابراز علاقه می کند پدر اوست. پاسخی که پدر به ابراز علاقه او نشان می دهد برای رشد جنسی دختر بسیار حیاتی است. گرما، بازیگوشی و عشق پدر برای رشد جنسی سالم دختر بسیار مهم است.
پدری که نقش طبیعی خود را به عنوان حامی جنسیت دختر جوان خود نادیده می گیرد، بیشتر به روحیه دختر آزار می رساند و به علت نیاز به سلطه مذکر، رشد جنسی عادی دختر از طریق معاشرت با محارم متوقف می کند. چنین دختری باید بقیه عمر خود را صرف بازپس گیری جنسیت خود کند... دخترانی که در دوران کودکی از بی توجهی پدر رنج برده اند در هر رابطه ای دنبال آن توجه گمشده می گردند.
(صفحه 56)
احتمالا در موقعیتی که جامعه ویژگی های زنانه را نفی می کند، زنان نیز برای خود به عنوان یک زن ارزشی قائل نیستند. زن نیز مانند دیگران خود را دارای کمبود می بیند و از روی افسانه حقارت عمل می کند. او به اطراف خود نگاه می کند و می بیند مردان موفق می شوند، مردانی که به اندازه او باهوش، خلاق و بلندپرواز نیستند. موفقیت مردان با این شرایط، او را گیج می کند، اما آننچه را که از دیدگاه های فرهنگی دریافته تایید می کند، یعنی "مرد بهتر است." " ... زنان به خودی خود ارزش ذاتی ندارند بلکه ارزش خود را از رابطه با مرد و فرزندان به دست می آورند." زن این افسانه را می پذیرد و مهارت ها و دانش خود را از دریچه طرز فکر " کمبود" ارزیابی می کند و می گوید: " اگر فقط بیشتر کار کنم ... اگر بیشتر سعی کنم ... اگر دختر خوبی باشم ... اگر آن مدرک را بگیرم ... اگر آن لباس را بپوشم ... اگر با آن ماشین رانندگی کنم ... اگر ... اگر ... اگر ... آن وقت کارم درست است."
در این هنگام است که زن از خود احساس انزجار می کند و صدای نفرت از خود کم کم شبیه صدای مادر و پدرش می شود.
(صفحه 71)
زنان برای نابود کردن افسانه حقارت باید شمشیر حقیقت خویش را بردارند و تیغه آن را روی سنگ تشخیص تیز کنند.
(صفحه 73)
لازمه کشف موهبت موفقیت درونی، فداکردن پندارهای نادرست از کارهای قهرمانانه است. هر گاه زنی آنقدر شهامت داشته باشد که محدود بودن خود را بپذیرد و تشخیص دهد که همین طور که هست کافی است، آن وقت یکی از گنج های راستین سفر قهرمانی زن را کشف می کند.
(صفحه 93)
اگر مادر حقیقی یک زن، توانمند کننده باشد یا ناتوان کننده، پرورنده باشد یا سوء استفاده گر، حاضر باشد یا غائب، در هر صورت رابطه درونی زن با او در روان ما به شکل عقده مادر جلوه گر می شود. جیمز هیلمن می نویسد که این عقده به میزان زیادی در احساسات دائمی و سرسختانه ما درباره خودمان نقش اساسی دارد:
انسان بارها و بارها با مادر به صورت دست سرنوشت رو به رو می شود. نه تنها محتوا بلکه کارکرد احساسات آدمی از واکنش ها و ارزش هایی الگو می گیرد که در رابطه مادر/ کودک پا به هستی می گذارند. احساس فرد نسبت به حیات جسمانی، بدن، اعتماد به نفس، حالت ذهنی در ارتباط با دنیای بیرون، ترس های اولیه و احساس گناه، چگونگی ورود به دنیای عشق، احساس و طرز رفتار در ارتباط صمیمانه و نزدیک با دیگران، دمای روانی به لحاظ سردی و گرمی، احساس ما در زمان بیماری، ادب و نزاکت، سلیقه و روش غذاخوردن و زندگی کردن، عادت ها در رابطه یا ساختارهای برقراری ارتباط با دیگران، الگوهای حرکات بدنی و لحن صدای او، همه و همه مُهر مادر را بر خود دارند.
(صفحه 171)
عنوان:ژرفای زن بودن ( چرا زنان موفق با وجود موفقیت های اجتماعی فراوان احساس رضایت نمی کنند؟ )
نویسنده:مورین مورداک
مترجم:سیمین موحد
ناشر:بنیاد فرهنگ زندگی (یونگ شناسی کاربردی)
سال نشر:چاپ اول 1393- چاپ چهارم 1394
شمارگان: 1000 نسخه
شماره صفحه: 264 ص.
موضوع:زنان—روانشناسی/ زنانگی/ نقش جنسیت
قیمت: 200000 ریال