Quantcast
Channel: امروز لی‌لی چی می‌خونه؟
Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

بیا با جغدها درباره ی دیابت تحقیق کنیم: جستارها، و غیره

$
0
0

 

نمی دانم این زن و شوهرها چه طور از عهده ی این همه چیز بر می آیند، هر شب چند ساعت وقت صرف می کنند تا بچه هایشان را ببرند به رخت خواب و برای شان از روی کتاب، قصه ی بچه گربه های بی تربیت و فُک های یونیفرم پوش بخوانند و بعد اگر بچه دوباره دستور داد، از سر شروع کنند به خواندن. در خانه ی ما پدر و مادران ما را فقط با دو کلمه می گذاشتند توی رخت خواب؛ " خفه شو." این آخرین چیزی بود که قبل از خاموش شدن چراغ ها می شنیدیم.

(صفحه 20)

 

نقاشی های مان به یخچال یا حتا نزدیک یخچال هم آویزان نمی شد، چون والدین مان دقیقاً لایق همان چیزی که بودند با آن ها رفتار می کردند: زباله.

(صفحه 20)

 

بابام گفت "اگه عصرونه ی بعد از کار می خوای برو یه شغل پیدا کن." فکر کنم یادش رفته بود من فقط یازده سالم است.

(صفحه 21)

 

با خودم فکر می کردم هرگز نباید گفت هرگز، خصوصاً درباره ی خاطرات. ملت پیر می شوند و آدم حیرت می کند که چه چیزهایی را فراموش می کنند. مثلا همین چند هفته پیش به مادرم زنگ زدم تا تولدش را تبریک بگویم، هشتاد سالگی اش را. گفتم: "شرط می بندم آرزو می کردی بابا زنده بود تا تولدت رو با هم جشن می گرفتین."

گفت " ولی هنوز زنده ست."

" زنده ست؟ "

گفت " البته. پس کی تلفن رو برداشت؟ "

حالا من تازه پنجاه سالم شده و یادم رفته پدرم هنوز نمرده! هر چند در دفاع از خودم می گویم حسابی به مرگ نزدیک است. فعلاً حالش خوب است ولی هیچ کدام از کارهایی را که قبلاً می کرد دیگر نمی کند، مثلاً این که پول توی جیبم بگذارد یا دوچرخه سواری یادم بدهد.

یک چیزهایی هست که طبیعتاً آدم فراموش می کند – رمز عبور کامپیوتر، ارتباط ِ همچنان ِ پدر آدم با زندگی -، بعد چیزهایی هست که آدم نمی تواند فراموش کند ولی آرزو می کند کاش می توانست.

(صفحه 27)

 

کتابخانه عمومی چیز چشمگیری نبود که تعجبی هم نداشت، چون بعدها فهمیدم قبلاً یک فروشگاه بزرگ بوده. پنجره های قدی به درد مانکن های لباس می خوردند و آدم راحت می توانست جای دایره المعارف ها لباس های زنانه را تصور کند و جای مجلات کلاه گیس ها را.

(صفحه 59)

 

خوبی ِ سفر خارج رفتن همین است، همیشه چیزی هست که هر چی فکر می کنی ازش سر در نمی آوری. لازم نیست خوب زبان بلد باشی تا تعجب کنی؛ می توانی با دهن باز بنشینی، نه این که لال باشی، زبانت بند آمده.

(صفحه 75)

 

از ما خواست تا راجع به یک اجاق گاز چهارشعله نظر بدهیم.

هیو پرسید "گازی یا برقی؟" و پت گفت مهم نیست.

یک اجاق گاز واقعی نبود، یک اجاق نمادین که برای اثبات موضوعی در یک سمینار مدیریت ازش استفاده کرده بود. " یک شعله نماینده ی خانواده تونه، یکی دوستان تون، سومی سلامتی تون و چهارمی شغل تون." نکته این بود که برای موفقیت باید یکی از شعله ها را خاموش کرد. و برای موفقیت واقعی دو تا را.

پت کسب و کار شخصی خودش را داشت که خیلی هم موفق بود، طوری که می توانست در پنجاه و پنج سالگی بازنشسته شود. سه تا خانه داشت و دو تا ماشین ولی حتا بدون این ها هم واقعاً خوشبخت و شاد به نظر می آمد. و همین یکی مساوی است با موفقیت.

ازش پرسیدم خودش کدام شعله ها را خاموش کرده. جواب داد اولین شعله خانواده بوده و بعد سلامتی.

(صفحه 78)

 

آن موقع تشبیه شعله ی گاز را بلد نبودم ولی کاری که کردم این بود که شعله ی خانواده را کشیدم پایین. بعد در را روی خودم قفل کردم و نشستم و جوش زدم، حتا آن موقع هم می دانستم که بدون آن ها هیچی نیستم. نه یک فرزند یا یک برادر، فقط یک پسر- و چه طور فقط یک پسر بودن کافی است؟ آدم بزرگ هم بشود باز هم ظاهراً فرقی نمی کند. آدم بدون خانواده چه طوری بفهمد کیست؟ برای به دست آوردن موفقیت از زندگی ات پرت شان کن بیرون ولی دیگر این موفقیت را چه طور می شود سنجید؟ دیگر چه معنایی دارد؟

(صفحه 85)

 

برگشتم خانه و یک لیست درست کردم. از تمامی کارهایی که دوست داشتم انجام بدهم ولی به خاطر اخم و تخم جامعه نتوانسته بودم.

1.شلیک به همسرم؛

(صفحه 124)

 

مثل همیشه وقتی تصمیم نهایی ات را برای خرید می گیری دیگر هیچ جا نمی توانی پیدایش کنی.

(صفحه 130)

 

این سفر یادآورم شد که همه ی ما حیوان ایم و از تمامی مجاری بدن مان یک چیزی می آید بیرون، فرقی هم ندارد چه طور زندگی کنیم یا چه قدر پول داریم. همه ی ما کم و بیش از این وضعیت مطلع ایم و با ظرافت آن را در اعماق ذهن مان قایم می کنیم.

(صفحه 141)

 

به نظرم واقعه نگاری مخزن ایده هاست- مغزتان را خالی می کنید روی کاغذ. ولی در خاطره نویسی قلب است که بر کاغذ می آید.

(صفحه 163)

 

***

 

عنوان:بیا با جغدها درباره ی دیابت تحقیق کنیم: جستارها، و غیره

نویسنده:دیوید سداریس

مترجم:پیمان خاکسار

ناشر:چشمه

سال نشر:چاپ اول 1394

شمارگان: 1500 نسخه

شماره صفحه: 183 ص.

موضوع:شوخی ها و بذله گویی های امریکایی

قیمت: 130000 ریال

عنوان داستان ها:دندان پزشکان بدون مرز/ بارک الله پسر/ متفاوت تر فکر کن/ از دست دادن حافظه/ دوست پایین شهری/ لاک پشت های سَرگُنده/ اگر فرمانروای دنیا بودم/ یواش آقاببره/ بخند کوکابورا/ بی حرکت ایستادن/ یک ای میل کوچولو/ نویسنده نویسنده/ اوباما!!!!!/ کنار ایستادن/ من هوادار ازدواج سنتی هستم/ درک جغدهای فهیم/ شماره ی 2 برای بردن/ آدم های خونگرم استخدام می کنیم/ زباله/ هر روز، پشت سر هم/ پرونده ی باز

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 549

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>