قریش جمع شدند تا عمارت خانه کعبه بکنند ( و کعبه در آن وقت سقف نداشت و دیوارهای آن بیش از یک قامت نمانده بود) و خواستند تا آن را باز قاعده اول برند. ( و آن بود که در میان خانه کعبه خزینه ای بر شکل چاهی پرداخته بودند و مال های کعبه در آن می نهادند و آن چاه را گنج خانه گفتندی. اتفاق افتاد و جماعتی به شب برفتند و مالی چند بسیار از آن چاه برآوردند و ببردند. قریش بدانستند و آن جماعت بگرفتند و با ایشان عبرت ها کردند. پس در بندِ آن شدند تا دیوار خانه کعبه بلند را باز کنند و کعبه را باز قاعده اول برند و، خم چنان که بود، آن را مسقف بازکنند.
و چند روز در آن اندیشه بودند و نمی یارستند، از بهرِ آنکه هر روز از میانِ آن چاه که در میانِ خانه بود شکلِ اژدهایی بیرون آمدی و به دیوارِ کعبه بَررفتی و هر کس نزدیکِ وی شدی، دهان بازکردی تا وی را فرو بَرد. می ترسیدند و نمی دانستند تا چه کنند و چه طریق نهند و آن اژدها را دفع کنند.
یک روز آن اژدها، هم بر قاعده خود، برآمد و به دیوارِ کعبه سر برافراشت و مرغی سپید دیدند که از هوا درآمد و آن اژدها را درربود و ببُرد و ناپدید کرد. قریش عظیم خرّم شدند و گفتند: " این دلیلی بر آن می کند که خدای راضی است که ما عمارتِ خانه کعبه می کنیم."
آن گاه توزیع کردند و مالی چند بسیار به هم آوردند و درایستادند تا آن دیوارِ کهن را از راه بردارند.
نخست سنگی که از آن برکَندند، از زمین برخاست و باز جای خود افتاد!
بترسیدند و همه باز پس ایستادند.
یکی گفت: " ای جمع قریش، در عمارت خانه کعبه مالی صرف باید کردن که حلال باشد و در آن هیچ شُبهتی نباشد. اکنون مگر این مال ها، که شما جمع کرده اید از بهرِ عمارتِ خانه، از شبهت خالی نیست. پس اگر می خواهید که عمارت خانه به سر برید، مالی جمع کنید که در آن شبهتی نباشد."
آن گاه آن مال رد کردند و دیگر توزیع کردند و از وجهِ حلال مالی بسیار باز جمع آوردند، اما ترسیدند که دیگر بار دست به دیوارِ خانه بازنهند و آن را از راه بردارند.
چند روز در این تفکر و اندیشه بودند.
آنگه وَِلید ابن مُغیره گفت: " ای قُریش، من ابتدا کنم و پاره ای از دیوار ُ کهن بردارم و آن گاه شما به یاریِ من درآیید."
قریش گفتند: " شاید."
وَلید ابن مُغیره کُلَند بر گرفت و چند از خانه کعبه برکَند. قریش نزدیک نرفتند. گفتند: " تا یک شب بگذرد و ببینیم اگر بلایی بر سرِ وَلید نیمده باشد، پس دلیلی بدان کند که خدای راضی است که ما این دیوار ِ کهن برداریم و عمارت ِ خانه باز جای کنیم. و اگر بلایی بر سرِ وی آید، دانیم که نمی خواهد که ما آن را عِمارت کنیم."
پس یک شب برآمد و وَلید را هیچ رنجی نرسید.
روزِ دیگر قریش به یاری ِ وی شدند و آن دیوارها که مانده بود و خَلَل آورده بود از آنِ خانه، جمله از جای برگرفتند و به اساسِ اصل بُردند. چون به اساس اصل رسیده بودند، سنگی چند سبز - هم چون زبرجد- پیدا آمد. کُلَند بر آن زدند. همهء مکّه در جنبش آمد!
گفتند: " این اساسِ ابراهیم است. تَعَرُّض نباید رسانید."
در میانِ رُکنِ خانه خطی بیافتند - چند سطر به زبان سُریانی در آن نوشته بود- و کسی از یهود حاضر کردند و آن خط برخواند و در آن خط این نوشته بود:
منم خداوند ِ مکّه، که آن را بیافریدم در آن روز که آسمان و زمین آفریدم و آفتاب و ماهتاب به روی گیتی بنگاشتم. و گِرد بر گِردِ مکّه هفت فریشتهء مُقَرَّب بیافریدم و ایشان را به حفظِ آن مُوَکِل کردم. تا قیامت هرگز مکه خراب نگردد و دشمن بر آن ظفر نیابد.
و در مقام ابراهیم نوشته دیگر بیافتند، در آن نوشته بود:
این مکه است که در وی خانه خداست. و از سه گوشه طعام بدان جایگاه آورند ( یعنی از شام و مصر و یمن) و زمین ِ آن حرام است ( یعنی در آن جنایت روا نباشد) و هر کس که به وی در آید، بر وی واجب باشد که اِحرام بندد و طوافِ خانه بگزارد.
و دیگر نوشته ای بیافتند و در آن نوشته بود:
هر که نیکی کارَد، هر آینه خرمی بِدرَوَد و هر که بدی کارد، هرآینه ندامت بدرود.
( از صفحه 173 تا 176)
***
عنوان:قاف:بازخوانی زندگی آخرین پیامبر از سه متن کهن فارسی
تفسیر سورابادی( قرن پنجم) و شرف النبی( قرن ششم) و سیرت رسول الله( قرن هفتم)
ویرایشگر:یاسین حجازی
ناشر:شهرستان ادب
سال نشر:چاپ اول 1394
شمارگان: 1200 نسخه
شماره صفحه: 1164 ص.
موضوع:محمد (ص)، پیامبر اسلام، ۵۳ قبل از هجرت - ۱۱ق. -- سرگذشتنامه
ابن هشام، عبدالله بن یوسف، ۷۰۸ -۷۶۱ق . سیرت رسولالله مشهور به سیره النبی -- اقتباسها
خرگوشی، عبدالملکبن محمد، - ۴۰۷ق. . شرفالنبی (ص) -- اقتباسها
سورآبادی، عتیقبن محمد، - ۴۹۴ق . تفسیر سورآبادی -- اقتباسها
ابن هشام، عبدالله بن یوسف، ۷۰۸ -۷۶۱ق . سیرت رسولالله مشهور به سیره النبی
خرگوشی، عبدالملکبن محمد، - ۴۰۷ق. . شرفالنبی (ص)
سورآبادی، عتیقبن محمد، - ۴۹۴ق . تفسیر سورآبادی
نقاشی جلد: "معراج"، بخشی از نگاره ای در خمسه نظامی، 956 ه.ق.، نگارگر ناشناس
قیمت: 390000 ریال