پیشانی ام را
که در آفتاب دشت ها سوخته
برای تو می آورم
پیشانی ام را
چون پرچمی مواج
در هوای رهایی افراخت.
یکه و تنها
در جهنم جنگهای جانفرسا سوخت.
برای تو می آورم
پیشانی ام را
که حتی به خاطر حلقه گلهای پیروزی، خم نشد.
میخواهی تازیانه اش بزن! می خواهی نوازش کن!
برای تو می آورم
قلبم را
که در آرزوی استقلال خون شد
و چون کوههای آتشفشان شعله کشید و سوخت
و در برابر ستمگری و بی عدالتی استوار ماند
و جنگید بی آن که به پایان خویش بیندیشد.
برای تو می آورم
قلبم را
می خواهی به دشنه اش بسپار! می خواهی در آغوشش بگیر!
برای تو می آورم
دستهایم را،
که داستان جنگهای شرافتمندانه را نوشتند
و سخت ترین سیلی ها را بر صورت نقابداران باراندند.
برای تو می آورم
دستهایم را
که در خاک میهنم پینه بسته اند
ستاره ها را از آسمان چیده اند،
برای کودکان یتیم زمین.
محبوب من!
دستهایم را برای تو می آورم
می خواهی زنجیرشان بزن!
می خواهی در دستهایت آرامشان کن ...
( شاعر: شناسی اُوزدن اُغلو)
عنوان کتاب: دستهایم را برای تو می آورم : گزیده ای از شعر معاصر ترکیه
مترجمین: ناصر فیض، هنگامه حیدری
ناشر: مرکز
چاپ اول: 1379
شمارگان: 3000 نسخه
موضوع: شعر ترکی- ترکیه - قرن 14
شماره صفحه: 244 ص.